گفت حیات باقیَم …

دوش چه خورده‌ای بگو ای بت همچو شکّرم

تا همه عمر بعد از این من شب و روز از آن خورم

ای که « أَبیتُ » گفته‌ای هر شب « عِندَ رَبِّکُم »*

شرح بده از آن ابا بیشتر ای پیمبرم

گر تو ز من نهان کنی شعشعهء جمال تو

نوبت ملک می زند ای قَمَر مصوَّرم

لذّت نامه‌های تو ، ذوق پیام‌های تو

می نرود سوی لبم ، سخت شده‌ ست در برم

لابه کنم که هی بیا ، در ده بانگ « اَلصّلا »

او کتف این چنین کند که به درونه خوشترم

گشت فضای هر سری میل دل و میسّرش

شکر که عشق شد همه میل دل و میسّرم

گفتم عشق را شبی : راست بگو تو کیستی ؟

گفت : حیات باقیَم ، عُمر خوش مُکرّرم

گفتمش : ای برون ز جا ، خانهء تو کجاست ؟ گفت :

همره آتش دلم ، پهلویِ دیدهء ترم

رنگرزم ؛ زِ مَن بُوَد هر رخ زعفرانی ای

چست الاقم و ولی عاشق اسب لاغرم

غازهء لاله‌ها منم ، قیمت کاله‌ها منم

لذّت ناله‌ها منم ، کاشف هر مُسَتّرم

او به کمینه شیوه‌ای صد چو مرا زِ رَه بَرَد

خواجه مرا تو ره نما ، من به چه از رهش برم ؟!

چرخ نداش می کند کز پی توست گردشم

ماه نداش می کند کز رخ تو منوّرم

عقل ز جای می جهد ، روح خراج می دهد

سر به سجود می رود ، کز پی تو مدوّرم

من که فضول این دهم ، وز فن خویش فربهم

ز آتش آفتاب او آب شده‌ست اکثرم

بس کن ای فسانه گو ، سیر شدم ز گفت و گو

تا به سخن درآید آنک مست شده‌ست از او سرم

( دیوان شمس )

[ * اشاره به حدیثی است که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده. طبق این نقل ، ایشان از « صوم وصال » نهی کردند ( یعنی روزه گرفتنی که در آن روزه دار ، عمداً خوردن افطار را تا سحر تأخیر بیاندازد یا اینکه برای هر دو روز روزه یک بار افطار کند ) ، امّا خودشان اینچنین روزه می گرفتند. از آن حضرت در این مورد پرسیدند. فرمود : من مثل شما نیستم ، « إني أبیت عند ربي فيطعمني و يسقينی » من شب نزد پروردگار خود می باشم و او مرا طعام و آب می دهد ( امّا شما محتاج غذا و آب هستید ). در این غزل « ربّکم » ذکر شده که در روایات آن را مشاهده نکردم ، در بعضی از نقلها بجای « أبیت » « اظلّ » آمده ، امّا در همهء نقلها « ربّی » هست و نه « ربّکم ». ]

گذاشتن پاسخ