دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکّرم
تا همه عمر بعد از این من شب و روز از آن خورم
ای که « أَبیتُ » گفتهای هر شب « عِندَ رَبِّکُم »*
شرح بده از آن ابا بیشتر ای پیمبرم
گر تو ز من نهان کنی شعشعهء جمال تو
نوبت ملک می زند ای قَمَر مصوَّرم
لذّت نامههای تو ، ذوق پیامهای تو
می نرود سوی لبم ، سخت شده ست در برم
لابه کنم که هی بیا ، در ده بانگ « اَلصّلا »
او کتف این چنین کند که به درونه خوشترم
گشت فضای هر سری میل دل و میسّرش
شکر که عشق شد همه میل دل و میسّرم
گفتم عشق را شبی : راست بگو تو کیستی ؟
گفت : حیات باقیَم ، عُمر خوش مُکرّرم
گفتمش : ای برون ز جا ، خانهء تو کجاست ؟ گفت :
همره آتش دلم ، پهلویِ دیدهء ترم
رنگرزم ؛ زِ مَن بُوَد هر رخ زعفرانی ای
چست الاقم و ولی عاشق اسب لاغرم
غازهء لالهها منم ، قیمت کالهها منم
لذّت نالهها منم ، کاشف هر مُسَتّرم
او به کمینه شیوهای صد چو مرا زِ رَه بَرَد
خواجه مرا تو ره نما ، من به چه از رهش برم ؟!
چرخ نداش می کند کز پی توست گردشم
ماه نداش می کند کز رخ تو منوّرم
عقل ز جای می جهد ، روح خراج می دهد
سر به سجود می رود ، کز پی تو مدوّرم
من که فضول این دهم ، وز فن خویش فربهم
ز آتش آفتاب او آب شدهست اکثرم
بس کن ای فسانه گو ، سیر شدم ز گفت و گو
تا به سخن درآید آنک مست شدهست از او سرم
( دیوان شمس )
[ * اشاره به حدیثی است که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل شده. طبق این نقل ، ایشان از « صوم وصال » نهی کردند ( یعنی روزه گرفتنی که در آن روزه دار ، عمداً خوردن افطار را تا سحر تأخیر بیاندازد یا اینکه برای هر دو روز روزه یک بار افطار کند ) ، امّا خودشان اینچنین روزه می گرفتند. از آن حضرت در این مورد پرسیدند. فرمود : من مثل شما نیستم ، « إني أبیت عند ربي فيطعمني و يسقينی » من شب نزد پروردگار خود می باشم و او مرا طعام و آب می دهد ( امّا شما محتاج غذا و آب هستید ). در این غزل « ربّکم » ذکر شده که در روایات آن را مشاهده نکردم ، در بعضی از نقلها بجای « أبیت » « اظلّ » آمده ، امّا در همهء نقلها « ربّی » هست و نه « ربّکم ». ]
گذاشتن پاسخ