چنان که پیش از این گفتیم ، آن گونه که « گوته » روایت می کند ، « مفیستوفلس » یا همان شیطان ، خطاب به « فاوست » ، علّامهء دهری که از علوم رسمی دلخسته است ، می گوید : « من آن روحم که همیشه بر سر انکار است » عبارت کامل او چنین است :
« من آن روحم که همیشه بر سر انکار است ؛ و این رفتاری است برحقّ ، زیرا هر آنچه وجود دارد شایستهء ویرانی است ، پس بهتر آن که هیچ چیز وجود نداشته باشد. بدین سان همهء آنچه شما نام گناه ، ویرانی ، یا مختصر بگویم ، آنچه تعبیر به شرّ می شود به آن می دهید ، همان سرشت من است. » ( فاوست ، ص ۳۸ )
حکیم ، خود را تسلیم علم می کند ، همواره می داند که چیزی در پشت پرده « هست » و او ذات خود را به سمت تماس با آن به حرکت وامیدارد ، و به این ترتیب ، حدّ وجودیش علی الدوام بالا و بالاتر می رود تا به مقام « علم » واصل می شود. و در طرف مقابل ، « نیست انگاری » از خصوصیّات تفکّر غیر حِکَمی و یا ( بگذار رندانه بگویم ! ) از خصائص تفکّر شیطانی است.
[ مقام حضرت ادریس سلام الله علیه – مسجد سهله ]
به تعبیر دیگر حکیم بیشتر مایل است اثبات کند تا انکار و جز او بیشتر مایل به انکار است تا اثبات. فَتَدَبَّر.
استاد ما ، در آن وقت که بخشی از طبّ را نزد ایشان تلمّذ می کردم و دائماً به جای تلاش برای فهم کلمات بزرگان سعی ام این بود که اشکالات آنها را بیابم و همین را طریق درست کسب علم می دانستم ، می فرمود : « علم ، مَلَک موکّل دارد ، اگر طالب علم خود را تسلیم کرد و با روی گشاده به کسب علم پرداخت ، نصیبی از آن علم به او می رسد ، امّا اگر دائماً از درِ انکار و با بدبینی وارد شد ، آن مَلَک بین او و علم حائل می شود و نمی گذارد از علم آن گونه که باید و شاید بهره ببرد. »
بعدها فهمیدم که ایشان درست می گویند … .
گذاشتن پاسخ