روحی که همیشه بر سر انکار است

سال ۱۳۷۹ ( هـ.ش ) بود که « پوریا مشیّدی » کتاب « فاوست » گوته را به من معرّفی کرد. من از سابق با « دکتر فاستوس » تالیف کریستوفر مارلو ، آشنا بودم ، هر چند تا سه – چهار ماه قبل ، که شبی بی خوابی به سرم زد و در این بی خوابی دکتر فاستوس را ( دقیقاً از ساعت ۱:۲۲ تا ساعت ۳ بامداد ) بتمامه و کماله بلعیدم ، مجال مطالعهء آن را نیافتم. امّا « فاوست » را نمی شناختم. پوریا کتاب را نمی دانم از چه کسی به امانت گرفته بود ( یا مال خودش بود ؟ ) و آن را به من داد.

goethe

این دو کتاب شباهت های زیادی با هم دارند ؛ از جمله اینکه هم فاوست و هم دکتر فاستوس ، از دانشمندان برجستهء زمان خود هستند و هر دو – علی رغم اینکه در هر علمی سررشته دارند – از علوم رسمی سرخورده شده و به دنبال علمی هستند که به آنها اقتدار و لذّت ببخشد.

یکی از شخصیّتهای نمایشنامهء « فاوست » ، « مفیستوفلس » است ؛ همان شیطان. او می آید تا از  طریق همان علم و اقتداری که آرزوی فاوست است بر او مسلّط شود. یکی از جملات او در همان ابتدا این است : « من آن روحم که همیشه بر سر انکار است … » ( ص ۳۸ )

بعد از ماجرای « یک حقوقدان می تواند بیشتر دزدی کند » ، ای.میلی از دکتر مشیّدی دریافت کردم که یادآور خاطرات مربوط به فاوست بود :

«

سلام آقا سید مهدی عزیز

حالا که بحث ذکر و استشهاد از ادبیات در جریان هست، به نظرم رسید این قول مفیستوفلس رو در دکتر فاوست گوته براتون بفرستم.

حتما میدونین که مفیستوفلس نقش شیطان  رو در رمان بر عهده داشت و اومده بود در ازای گرفتن روح دکتر فاوستوس – که با وجود تبحر و استادی در علوم زمانه دچار بی لذتی و افسردگی شده بود – اون رو از لذات دنیایی بهره مند کنه. حقیقتا رمان جذابی بود برای ما که در اون ایام سودای علم در سر داشتیم.

تا اونجایی که یادم میاد این کتاب رو هر دو خوندیم: یا من به شما دادم، یا شما به من دادید، یا هیچ کدوم به هم ندادیم !

نقل قول اینه

من آن روحم که هر چیزی را انکار میکنم

یا

! I am the Spirit that Denies

به نظرم کاربرد زیادی در عرفان نظری یا عملی داره.

یا حق

پوریا

»

 

گذاشتن پاسخ