روانشناسی به چه درد می خورد ؟

دو – سه شب پیش یکی از آشنایان تماس گرفت و درخواست ملاقات فوری کرد. قراری گذاشتیم و من دائم در این فکر بودم که چه مسأله ای پیش آمده است. وقتی آمد ، از مسائل مختلفی صحبت کرد تا اینکه رسید به مشکلی ذهنی. سالها قبل ماجرای تلخی برایش پیش آمده و از آن موقع تا به حال این خاطرهء تلخ آزارش می دهد. من فهمیدم بسیاری از مشکلاتی که این دوست من با آن درگیر است و مدّتهاست در فکر یافتن راه چاره ای برای آنها هستم ، ناشیِ از همین خاطرهء تلخ است و از این کشف مهم خوشحال شدم ! در ادامه گفت : « برای حلّ این مشکل ، به دکتر … مراجعه کرده ام و علی رغم مبلغ هنگفتی که از من بابت مشاوره گرفته است هیچ تغییر مثبتی را مشاهده نکرده ام. » این آقای دکتر ، از روانشناسان بالینیِ مشهور است و یادم هست وقتی که مشغول تحصیل روانشناسی بودم ، بعضی از دوستان من که دانشجویان دورهء بعد از ما بودند ، با افتخار می گفتند : « ما فلان درس را ( شاید « روانشناسی بالینی » ) پیش ایشان می خوانیم. »

azz

تا به حال موارد متعدّدی از کسانی که به خاطر مشکلات ذهنی و روانیِ ساده و یا پیچیده به روانشناسان و روانپزشکان رجوع کرده اند را دیده ام و از نزدیک بر احوالاتشان مطّلع هستم. امّا متأسّفانه حتّی یک مورد از آنها را هم سراغ ندارم که در پی این مراجعه ، مشکلشان برطرف شده باشد. و اگر پای درد دل مراجعین به روانشناسان و روانپزشکان بنشینید ، خواهید دید که چه دل پر دردی دارند !

مشکل کجاست ؟ و چه باید کرد ؟! آیا می توان گفت محتوای علم روانشناسی و روانپزشکی مشکل دارد ؟ یا اینکه کارگزاران این علم نمی توانند آن را به درستی اجرا کنند ؟ یا شاید هم هر دو !

گذاشتن پاسخ