[ « سر الک جان جفریس » دانشمند ژنتیک و کاشف مؤلّفه های تشخیص هویت ژنتیکی است. او متولد ۱۹۵۰ و اهل آکسفورد در انگستان است. وی پس از سال ها تحقیق در دانشگاه لیستر در سال ۱۹۸۵ تصادفاً به این کشف دست یافت و تشخیص داد که تقریبا تمام انسان ها ماده ژنتیکی مشخصی دارند که منحصر به فرد است. این کشف تاکنون منجر به پرده برداشتن از راز هزاران جنایت و حل و فصل تعداد بی شماری دعاوی هویتی و پدرانه شده است.
در روز ۱۳۸۴/۷/۱۸ از شبکهء چهار سیما مصاحبه ای با این دانشمند پخش شد که متن آن را چند روز پیش در کامپیوترم یافتم و آن را همراه با تصحیح و تغییرات ویراستاری مختصری در اینجا نقل می کنم. ]
***
كمي بعد از كشف D.N.A در سال ۱۹۵۳ مشخص شد كه مشخصات ژنتيكي مولكولي پستانداران از هر نفر به نفر ديگر متفاوت است. بعد از آن بود كه يك پژوهشگر فوق دكترا در دانشگاه اكسفورد در انگلستان به دانشگاه لستر آمد تا تحقيقات بيشتري در اين زمينه انجام دهد. وي موفق شد روشي موسوم به تشخيص هويت مبتني بر D.N.A معرفي كند كه با تشخيص هويت مشخصات ژنتيكي موسوم افراد شناسايي مي شود. اين مكتشف بزرگ هنوز پشت اين ديوارها مشغول تحقيق در مورد ويژگيهاي ديگر D.N.A است.
قصد داريم با اين دانشمند كه مسير علم و تاريخ زيست شناسي را تغيير داد صحبت كنيم.
فنّ موسوم به اثر انگشت D.N.A يا تشخيص هويت مبتني بر D.N.A امروز يكي از متداولترين روشهاي تشخيص هويت در سراسر جهان است.
او پروفسور سر الك جفريس نام دارد. مردي كه بيشتر از دويست كتاب ، مقاله و گزارش علمي به چاپ رسانده و عضو هيئت علمي ده دانشگاه مهم در سراسر جهان است. او چندين جايزه علمي بزرگ از جمله جايزه بين المللي آلبرت انيشتن را به خود اختصاص داده است.
اگر بينندهء اين برنامه باشيد شاهد گفتگوي ما با سر الك جفريس خواهيد بود كه در مورد كشف علمي خود و آيندهء علم ژنتيك صحبت خواهد كرد.
سر الك جفريس متشكرم كه در برنامه ما شركت كرديد. گفتگو با شما با عنوان يك دانشمند بر جستهء تاريخ كه در مسير تاريخ علم تاثير گذار بوده است هيجان انگيز است. در مورد موفقيت خود صحبت كنيد.
خب از اول شروع مي كنم. كار علمي من از هشت سالگي آغاز شد. پسر بچهء كوچكي بودم كه با مواد شيميايي بسيار خطرناك كه پدرم خريده بود به آزمايش پرداختم. هنوز لكهء سوختگي روي صورتم مؤيد آن آزمايشها است. ميكروسكوپ كوچكي داشتم و به شدت به زيست شناسي و شيمي علاقمند بودم. در حقيقت يك دانشمند بار آمدم. كنجكاوي عجيبي در مورد جهان داشتم و نحوهء آزمايش و كشف را فرا گرفتم. دبستان و دبيرستان و دانشگاه هم در زندگي من مؤثر و همه چيز در همان هشت سالگي آغاز شد.
مدرسه و دانشگاه چقدر در پرورش ذهني وعلمي شما مؤثر بود؟
خيلي زياد. امّا به نظر من يك دانشمند بدنيا آمدم. مدرسه چهارچوب يك ذهنيت علمي را به من داد ؛ زيست شناسي، شيمي ، فيزيك، رياضي و امثالش. بعد از دانشگاه بيوشيمي و ژنتيك خواندم. دانشگاه علم مرا سازمان داد ، اما من قبل از ورود به دانشگاه علم زيادي اندوخته بودم.
آيا در هشت سالگي فكر مي كرديد روزي يك دانشمند بزرگ و مؤثر واقع باشيد؟
نه ، اصلا فكر نمي كردم. حتي رفتن به دانشگاه برايم يك آرزو بود. من فقط عاشق علم و آزمايش بودم. تعداد زيادي كتاب در مورد شيمي ارگانيك خوانده بودم. موادي از قبيل زهر مي ساختم. انفجار ايجاد مي كردم. اصلا به فكر چيز ديگري نبودم. فقط كنجكاوي داشتم ؛ كنجكاويِ محض و لا غير.
در آن سن چه كسي الگوي شما بود دلتان مي خواست مثل چه كسي باشيد ؟
اصلاً كسي را نمي شناختم. خيلي بچه بودم. سالهاي بعد براي خود الگو ساختم. شيفتهء مردي شدم به نام « ماكس پولوكس » كه اخيراً در گذشت. نابغهء بزرگي بود. كسي است كه نقشهء سه بعدي يك مولكول يك پروتئين را ساخته است. با اين مقام علمي بسيار مهربان بود. تمام عمر خود را صرف علم كرد. با شهرتي كه بدست آورد هرگز از صفحهء علم دور نشد. حتي در سنين بالاي هشتاد سالگي باز هم همچنان سرگرم آزمايشهاي علمي بود.
D.N.A ظاهرا در سال ۱۹۵۳ كشف شد چه شد كه شما D.N.A را در آزمايشگاه علمي خود مهم يافتيد ؟ ظاهرا بعد از آمدن شما از آكسفورد به لستر اين اتفاق افتاد. چه شد كه اين همه به D.N.A توجه پيدا كرديد ؟
خب D.N.A در حقيقت در دههء ۱۸۷۰ به وسيلهء دانشمندي به نام « فردريك مايچ من » كشف شده بود. وی روي جفت هاي كه تازه بدنيا مي آمدند مطالعه مي كرد. مواد شيميا يي موجود در جفت را استخراج کرده بود و در آن ماده اي پيدا كرده بود كه به D.N.A مشهور شد، همان اسيد معروف به « دي اكسي ریبو نوکلئیک ». D.N.A برای دهها سال شناخته شده بود اما كسي نمي دانست كه به چه درد مي خورد . در دهه ۱۹۴۰ بشر دريافت كه D.N.A يك ماده اي شيمييايي وراثتي است [ و ] حاوي اطلاعات مشخص افراد است. در ۱۹۵۳ دانشمندي به نام واكسل ساختار D.N.A را برملا كرد. او مشخص كرد كه چطور اطلاعات شخصي ذخيره مي شود و چگونه به نسل بعد منتقل مي شود. به نظر من در زيست شناسي سه حوزه بسيار مهم وجود دارد: ابتدا كشف سازوكار مربوط به وراثت بود ، دوم كشف D.N.A و سوم نظريه چارلز داروين كه تكامل انواع را مطرح كرد اين سه حوزه بسيار مهم در زيست شناسي است .
كشف شما هم مهم بود؟
نه ، نه در آن حد.
كار شما با D.N.A از كجا اغاز شد ؟
خب در۱۹۵۳ مشخص شد كه چگونه D.N.A اطلاعات افراد را در خود ذخيره مي كند وبه نسل بعد منتقل مي كند . مسأله اين بود كه چطور به درون D.N.A رسوخ كنيم. معلوم بود كه ژنهاي افراد با هم فرق مي كند. يعني فرمول شيميايي افراد مساله ای بسيار مهم بود كه در دهه ۱۹۷۰ مطرح شده بود. من آن روزها در آمستردام بودم و مشغول تحقيق . در آن ايام به عنوان اولين انسان ، موفق شدم ژن را با چشم ببينم ؛ وسط ژن يك حفره بزرگ بود. این كشف بزرگ ما در آن روز به حساب مي آيد . گفتيم خب يك آزمايشگاه كاملا تخصصي براي مطالعات درست كنيم . قصد داشتيم فقط روي ژن انسان كار كنيم. با ابزار ساده. آن روز سؤال اصلي ما اين بود كه « آيا مي توانيم D.N.A را ببينيم و تفاوتهاي بين انسان ها را در فرمول شيمييايي D.N.A ثبت كنيم ؟ » به نظر ما ويژگي هاي D.N.A افراد اوج تفاوتهاي وراثتي انسانها بود ؛ رنگ مو ،رنگ چشم ،رنگ پوست ، ساختار بدن ، رفتار انسانها و حتي خصوصيتهاي فردي همه اينها درتفاوتهاي موجود در D.N.A قابل پي گيري است. در اواخر دههء ۷۰ كارمان را شروع كرديم. اول نشانه هاي ساده از اين تفاوتها را پيدا كرديم. اول فكر كرديم بايد بخشي از D.N.A وجود داشته باشد كه بيشترين تفاوتها را در خود جمع كرده باشد. اين بود كه در ۱۹۸۰ به ذهن من رسيد.
چطور اين فكر به ذهن شما خطور كرد آيا به خاطر مطالعات قبليتان بود؟
نه ، نه يكباره اين فكر به ذهن من رسيد. همانطور كه ارشميدس در حمام قانونی از فیزیک را كشف كرد. سوال اين بود آيا تفاوتهاي مربوط به D.N.A در ژن ما ، در كروموزوم وجود دارد ؟ اگر بتوانيم به آن دست پيدا كنيم اتفاق بزرگي خواهد افتاد و تشخيص هويت را ساده مي كند، هم از لحاظ ژنتيك پايهء انساني و [ هم ] از لحاظ ژنتيك پزشكي. سه سال انواع آزمايشات را انجام داديم تا آخر امر از يك طرح آزمايشگاهي ديگر نتيجه گرفتيم. ما مشغول مطالعه ژنتيك بوديم كه در يافتيم از طريق D.N.A مي توانيم به مشخصات هويتي دست بيابيم . روز دهم سپتامبر ۱۹۸۴ بود كه درست ساعت ۹:۵ بامداد كه ما به اين تصوير دست يافتيم. كاملا تصادفي. اين اولين اثر انگشت D.N.A بود كه بشر به آن دست يافت.
يعني دقيقا همين بود؟
بله همين بود. همين نسخه اصلي است كه مي بينيد. تصاوير مبهم و محو هستند. ما چند موجود را مطالعه كرده بوديم. الگوهاي متعدد D.N.A و نسخه وراثتي آن در اين نمونه مشخص است .آن روز فهميدم كه نقشه D.N.A يك نقشه تركيبي است از نقشه پدر و مادر. به محض چاپ اين نمونه مي توان فهميد كه D.N.A مشخصات فرد چگونه است. هويت زيست شناختي و رابطهء خانوادگي ، همه اينها در يك نمونه پيداست. يك نمونه D.N.A گياه تنباكو ، يك نمونه D.N.A گاو، يك نمونه D.N.A انساني ، هر سه در اين تصوير در كنار هم ديده مي شوند. پس فقط انسان اين ويژگي را ندارد. هر موجودي اين خصوصيت را دارد. امكان مطالعه بوم شناختي و حيات وحش و بسياري كاربردهاي ديگر فراهم شده بود. مسالهء آن روز ما كيفيت بود.كيفيت اين نمونه بسيار بد بود.
در آن لحظه چه حالي داشتيد؟ بايد خيلي هيجان زده شده باشيد؟
خيلي خيلي هيجان زده بودم. بلا فاصله سه سوال مهم به ذهن من خطور كرد: چطور فن آوري اين آزمايش را اصلاح كنيم، چیزی كه ظرف چند ماه اصلاح شد . مساله دوم اين بود كه ايا كسي از اين كشف ما با خبر خواهد شد؟ آيا علم جديدي در زمينه ي تشخيص هويت مبني بر D.N.A شکل خواهد گرفت؟ فكر مي كردم شايد چند سال بعد استفاده ازاين نوع تشخيص هويت مورد توجه قرار گيرد . شايد در برخي مواقع جنايي از اين دانش استفاده شد.
مطمئن نبوديد؟
نه اصلا فكر نمي كردم كه دادگاه [ ها ] مدارك تشخيص هويت مبتني بر D.N.A را قبول بكنند. اولين نمونه تشخيص هويت درسپتا مبر ۱۹۸۴ به دست آمد . اين نمونه اي از اولين موردي است كه علم ما موفق به كشف مساله و حل مساله شد .
نمونه اصلي كاربردي است؟
بله يك نمونه كاربردي است.
چه وقت رخ داد؟
آوريل ۱۹۸۵٫ حدود شش ماه بعد از ما اين آزمايش از مرز كتجكاوي علمي تا كاربرد واقعي رسید. مساله آن روز مربوط به يك بچه بود كه قرار بود از انگلستان اخراج شود. مقامات انگليسي ادعاي اين بچه را باور نمي كردند. اين نمونه هويت بچه را با مادر و بچه هاي ديگر خانواده تطبيق داد ونشان داد كه اين بچه عضو آن خانواده است و مسألهء مهاجرت او حل شد . مقامات انگليسي اجازه دادند بچه به خانواده اش بپيوندد. داستان شگفت انگيزي بود ، خيلي جالب بود ، چطور اين نمونه حاصل مي شود: سلولي از بدن می گيريد ونمونه برداري بافت مي كنيد.
چه ماده هایي لازم است كه اين هويت تشخيص داده شود؟
خب اين بستگي به فن آوري مورد استفاده دارد . اين فن آوري قديمي بود ديگر كاربرد ندارد . روش جديدي به كار گرفته مي شود .
آيا اصل ماجرا حل نگرديد؟
آن روز به خون نياز داشتيم در آن مورد از اعضاي خانواده خون گرفتيم و امروز كمي
آب دهان هم كافي است . سلولهاي داخل دهان نيز حاوي D.N.A هستند. هر سلول D.N.A سلولهاي ديگر بدن را در خود دارد .
چطور استفاده مي كنيد؟
اينجور، اين نمونه براي همه آزمايش كافي است. با شما دست مي دهم، حالا D.N.A شما روي دست من است ، ما D.N.A مبادله كرديم. با اين روش جديد فقط به يك سلول نياز داريم. قبلا سلولهاي بيشتري لازم بود . روش ما بسيار حساس شده فقط يك سلول كافي است. در پرونده هاي جنايي يك سلول باقي مانده از مجرم در صحنه جرم براي تشخيص او كافي است. با آن پرونده موفق مهاجرتي ، يكباره كاربرد روش تشخيص هويت ما جهاني شد. باور نكردني بود. و امروزه فقط در آمريكا ساليانه ۲۵۰ هزار مورد تشخيص هويت مذهبي براي تعيين پدر نوزاد صورت مي گيرد. دو سال بعد از كشف ما يعني در سال ۱۹۸۶ اولين تشخيص جنايي با استفاده از روش ما صورت گرفت. روش ما ساده، دقيق و فوري بود . آن روز يك جنايتكار در همين شهر لستر دو دختر جوان را مورد تجاوز قرار داده و آنها را كشته بود . مردي به اتهام تجاوز و قتل دستگير شده بود و اعتراف هم كرده بود . خب پليس از ما خواست كه با توجه به دانش و تخصصي كه بدست آورده بوديم در اين پرونده دخالت كنيم . خب من علاقه اي نداشتم. اولين بار بود كه در چنين پرونده اي وارد مي شدم. سعي كردم نپذيرم اما نهايتا قبول كردم و كار پژوهش وتحقيق علمي ما روي اين پرونده آغاز شد و نتيجه كار ما هم بسيار مهم بود. از نمونه هاي باقي مانده در صحنه ي جرم نقشه ي D.N.A قاتل تهيه كرديم معلوم شد فرد دستگير شده قاتل نيست و به دروغ اعتراف كرده بود. اگر آزمايش ما بصورت كشف مشخصات D.N.A آن فرد صورت نگرفته بود فرد دستگير شده به حبس ابد محكوم مي شد. اولين آزمايش ما گناهكاري كسي را ثابت نكرد بلكه بي گناهكاري فردي را به ثبوت رسانيد و اين نكتهء بسيار مهمي در كار ما بود.
قاتل اصلي ، قاتل اصلي دستگير شد ؟
بله پليس تصميم گرفت از همه ي مردان شهر آزما يش D.N.A انجام دهد . ۵ هزار نفر داوطلب شدند و بالا خره قاتل دستگير شد و به دو بار حبس ابد محكوم شد. مساله اين بود كه اين مرد قاتل بالفطره بود و اگر دستگير نشده بود حتما دوباره مرتكب قتل مي شد. ما جلوي مرگ افراد بي گناه ديگري را گرفتيم و اين موفقيت بسيار بزرگي براي دانشمند حقيري مثل من بود. كاربرد تشخيص هويّت مبتني بر D.N.A بلافاصله جهاني شد آزمايشهاي تشخيص هويت D.N.A در همه كشورها تاسيس شد. حادثه مهم ديگر در اين زمينه در اواخر ۱۹۹۰ رخ داد: فردي به [ نام ] كلي مايلس اهل كاليفرنيا فن جديدي به نام بزرگنمائي D.N.A را ارائه كرد كه نقشهء D.N.A را در لولهء آزمايشگاه ، بزرگ و بزرگتر مي كرد ، تا اينكه تشخيص هويت راحتتر صورت بگيرد و اين فن امروز مبناي همهء تشخيص هويتهاي مبتني بر D.N.A است. در سال ۱۹۹۰ پروندهء دكتر يوزف منگل به ما ارجاء شد. اين فرد پزشك اردوگاه اشویيس بود. جنايتكارترين جنايتكار جنگي كه روي انسانهاي زنده آزمايش علمي انجام داده بود. روي دو قلوها به اسم علم ژنتيك. منگل بعد از جنگ جهاني دوم به امريكای جنوبي فرار كرده بود و يك نفر در ۱۹۷۹ غرق شده بود و گفته بودند كه اين منگل است. در سال ۱۹۸۵ اسكلتي كشف شد كه گفته مي شد متعلق به منگل است. از لحاظ اندازه و قالب شباهتهائي داشت. ما موفق شديم D.N.A استخوان ان فردِ در گذشته را پيدا كنيم. از روش بزرگنمائي D.N.A استفاده كرديم. بعد D.N.A فرزند منگل را كه در حال حاضر در آلمان زندگي مي كند تهيه كرديم و بعد مقايسه كرديم و نتيجه گرفتيم كه با ضريب ۹۹/۹۹ درصد اين اسكلت متعلق به منگل است. با اين نتيجه گيري يكي از بزرگترين تحقيقات جنائي بعد از جنگ جهاني دوم پايان يافت و نشان داد كه نمونه هاي بسيار قديمي هم قابل مطالعه و نمونه برداري هستند . قديميترين شناسنامه اي مبتني بر D.N.A كه تا به حال من به آن پي برده ام و يك دوست خوب من آن را انجام داده متعلق به ۸۰ هزار سال پيش است كه يك انسان نئوندرتال مورد بررسي قرارگرفته است و D.N.A آن نئوندرتال ترسيم شده است.
درست مثل يك انسان زنده؟
بله ، D.N.A درست مثل يك ماشين زمان عمل مي كند. يا در مقايسه با D.N.A انسانهاي زنده ويا با مراجعه مستقيم به سلول قديمي به تحولات تاريخي ژنتيكي دست پيدا مي كنيم.
اين بي نظير است ، شگفت آور است . شما باز هم كار پژوهشي خود را ادامه داديد؟ درست همين جا كه بيست سال پيش اولين كشفتان را انجام داديد. در مورد دست آوردهاي ديگرتان توضيح دهيد؟
كشف تشخيص هويت مبتني بر D.N.A يك نقطهء انحرافي در مسير كار علمي من بود. دوباره به سراغ مسير اصلي رفتم و آن يافتن پاسخ به سؤال كه « چرا ما با هم تفاوت داريم ؟ و اين تفاوت از كجا ناشي مي شود ؟ ». در انتقال راه D.N.A از والدين به فرزندان دو اتفاق مي افتد . ابتدا فرايند تغيير و جهش است كه فضاي ژنتيكي جديدي را به وجود مي آورد . فرايند دوم : بازآرايي يا آرايش مجدد اطلاعات است كه مشخصات والدين در آرايش تازه اي در فرزند ظهور مي يابد. بهترين تعريف من اين است كه تكامل انسان با يك مجموعه مشخصات عمل مي كند. اگر فرايند تغيير و جهش وجود نداشته باشد D.N.A همه انسانها يكسان است. حالا كه فرايند نوزايي وجود دارد خصيصه ما در تركيبي جديد بروز مي كند. آن هم خيلي جذاب نيست . عملكرد دو فرايند تغيير و بازآرايي با هم است كه فضاي پر هيجاني را به وجود مي آورد. ما در تلاشيم كه اين فرايند ها را در عمل مشاهده كنيم كه بر D.N.A به هنگام انتقال چه مي گذرد. ما بايد علم جديدي را پايه گذاري مي كرديم كه اين مشاهده را ممكن كند. آنچه اطلا عات در اين زمينه است جمع آوري مي كنيم كه از اين طريق بحث تكامل انسان را پي بگيريم. ممكن است كه بپرسيد كه اينها به چه درد مي خورد. هيچ، براي ما جاذبهء علمي اهميت دارد نه كاربرد آن. اين سوال مهم انسان امروز است ، زماني مي پرسید « ژنوم انسان به چه درد مي خورد ؟ » این که ۳۰۰ هزار ژن مختلف را در يك ژنوم ترسيم مي كنيد. پاسخ اين است كه اين كشفها جالب و جذاب اند ، اينها پاسخ سوالات ماست. كاربردهايی نيز وجود دارد . كشفهاي ما باعث كشف علت اختلالات جسمي انسان مي شود . علت ديابت ، علت سرطان ، علت اختلالات ذهني و امثال آن كشف مي شود . پس ما توليد كننده مفاهيم علمي هستيم كه ديگران از آن استفاده كاربردي مي كنند . تحقيقات ما در زمينه فرايند تغيير و جهش باعث مطالعه روي محيط زيست شده . يوري دوهو همكار من در همين آزمايشگاه دنبال پاسخ به همين سوال است. مي خواهد بداند محيط زيست انسان چگونه امكان فرايند جهش و تغيير را فراهم مي كند . حوزهء اصلي مطالعهء او تاثير تششعات راديو اكتيو در محيط زيست است. طرح اصلي او مرتبط با آثار فاجعهء چرنوبيل است كه مواد راديو اكتيو زيادي در شرق وشمال اروپا پراكند و مردم را در فضاي آلوده اتمي به ادامه زندگي، توليد مثل، خوردن و خوابيدن محكوم كرد. ما در جستجوي آن تششعات در فرايند جهش و تغييريم كه ببينيم بر سر انسان ساكن سرزمينهاي آلوده اتمي چه آمده است . حوزه اطلاعاتي اين طرح بسيار با اهميت است. باز هم اگر بپرسيد مطالعات شما به چه درد مي خورد مي گويم هيچ . فقط جالب است. در عرصه زیست شناسي انساني همه چيز جذاب و جالب توجه است .
اين سوال من هم بود كه وقتي شما كار علمي مي كنيد آيا به فكر نتيجه تحقيق هستيد يا درآمد ناشي از كاربرد آن؟ و يا هدف كشف و شناخت است. قصد شما فقط توليد علم است يا هدف ديگري هم داريد؟
به پول فكر مي كنم اما از منظری ديگر. من پول را براي آزمايش ومطالعه علمي هم مي خواهم. تا به حالا هم مشكل مهمي دراين زمينه نداشتم . من موقع تحقيق همان كاري را مي كنم كريستف كلمب كرد . كريستف كلمب مي خواست از غرب اروپا به هند برود اما به آمريكا رسيد. ماموريتش با فاجعه روبرو شد. اما پا به دنياي جديدي گذاشت. من هم كريستف كلمب ديگري هستم: وارد عرصه ژنوم انساني شده ام كه دنياي عظيم و عجيبي است. يك جنگل عظيم و بي نظير و بي انتهاست كه در آن موجودات غريبي زندگي مي كنند. براي اكتشاف پا به آن دنيا گذاشتم و اصلا به نتيجه آن فكر نمي كنم . روزي كه شناسنامه D.N.A را كشف كردم اصلا فكر نمي كردم كه چنین چيزي كاربرد وسيعي در جلب و تشخيص هويت پيدا خواهم كرد. وقتي كشف صورت گرفت آنوقت است كه به كاربرد آن فكر مي كني. بارها مي شود اين تجربه ها را در عرصهء علم تكرار كرد . الكساندر فلمينگ چطور پني سيلين را كشف كرد؟ چون يك اشتباه كرد: ظرف كشت خود را به اشتباه كنار پنجره گذاشت و فوراً قارچ پني سيلين از آن درآمد. اما او آن خرد و شعور را داشت كه با ديدن قارچ به مرگ باكتري موجود در ظرف كشت پي ببرد . من هم اين را مي گويم كه قرنها سيب بر زمين افتاد ولي كسي علت آن را نشناخت. تا نيوتن علت آن را كشف كرد. بنابراين دانشمند به ذهني نياز دارد كه استدلال كند و دليل رويدادها را كشف كند.
آيا براي دانشمند شدن بايد دانشمند زاده شد يا مي توان دانشمند تربيت كرد نظر شما چيست؟
كمي از هر دو. من خودم را دانشمند بزرگي نمي دانم اما به زندگي دانشمندان بزرگ كه نگاه مي كنم توانائي هاي نهادينه اي در آنها بوده است. كشف جهان و ما فيها علم براي علم است و اين يك ويژگي خلاقه انسان است. اگر خلاقيت در وجود انسان باشد مي تواند سياه چاله ها را پيدا كند، D.N.A را كشف كند. درست مثل اثر هنرمندانه ميكلاژ و يا جاودانهء چايکوفسکی. فرفي نمي كند. همه اينها خلاقيت است. به انسانهاي خلاق و بزرگ كه نگاه مي كني همه توانائيهاي نهادينه اي به ارث برده بودند. ما نمي توانيم انسان خلاق تربيت كنيم. مي توانيم نقاشي را به كسي ياد بدهيم اما نمي توانيم كسي را براي خلق اثري چون آثار ميكلاژ تربيت كنيم. اما فراموش نكنيم كه در علم بخصوص در جنبه فن و تخصص آن آموزش لازم است. علم كاربردي حتما به آموزش نياز دارد و در كاربرد علم در جامعه آموزش اهميت دارد. اما دانشمند به معناي اصيل آن بايد قدرت عظيم تخيل داشته باشد . تخيل بود كه قانون وراثت را و اصل تكامل انواع را ثابت كرد. انيشتن بدون تخيل اصول اساسي فيزيك را نشناخته رها مي كرد . هرگز نمي توان كسي را آموزش داد تا انيشتن شود. انيشتن بايد انيشتن متولد شود .
رابطه علم وصنعت و در ميان آن نقش فن آوري كدام است؟ فن آوري كه امكان كاربردي شدن علم را فراهم مي كند. نظر شما در مورد نقش و رابطه علم و صنعت چيست؟
شما قطعا به فن آوري نيازمنديد كه ابزار لازم را براي شما بسازد و فن آوران نيز به شما نياز دارند كه براي آنان فكر كنيد.
اين رابطه چگونه رابطه ايست ؟
به نظر من اين رابطه يك سويه است. ما فقط به علم و شكوفائي علم مي انديشيم. بله، به فن آوري نياز داريم. منظومه شمسي بدون تلسكوپ هر گز كشف نمي شود. فن آوري به پيشرفت علم كمك كرد . اما علم محض مفاهيمي دارد كه صرفا علم است. اما بعضي كاربردهاست كه بايد از مسير تحقيق و توسعه عبور كنند . اينها دو مقوله جدا گانه اند كه تحقيق و توسعه خود را به صنعت مي دهد . صنعت مي تواند از ما بخواهد كه چيزي براي آن توليد كنيم .
اما اين گفتگو ربطي به علم محض ندارد بلكه به تحقيق و توسعه مربوط مي شود ؟
صنعت و تحقيق و توسعه با هم گفتگو دارند. به يكديگر كمك مي كنند. صنعت در خدمت تحقيق و تعامل و توسعه است و بالعكس. اين يك دايره است. همه در درون اين دايره حركت مي كنند اما هيچ رابطه مستقيمي بين علم محض و صنعت وجود ندارد اصلا اين الگو الگوي درستي نيست .
سؤالی ديگر : زماني كه به چنين دستآورد مهم علمي رسيديد اين همه جايزه و افتخار و شهرت كسب كرديد ، عضو اين همه دانشگاه شديد. هنوز مي بينم كه در همان آزمايشگاه بيست سال پيش نشسته ايد و كار مي كنيد چرا وارد تجارت و كسب و كار نشديد ؟ چرا سياست پيشه نكرديد؟ چرا به دنبال مقام و شهرت ديگري نرفتيد ؟
خب آدم كمي ثروتمند ي هستم ، اما قابليت سياستمداري را ندارم. قابليت تجارت و كسب و كار هم ندارم. اصلا از سياست نفرت دارم . عشق من علم است. من قصد ندارم در زندگي مردم دخالت ديگري داشته باشم . علم به نظر يك هنر خلاقه است. دانشمند هم عرض يك نقاش بزرگ يا يك مجسمه ساز بزرگ است. يك سرايندهء بزرگ است. آیا بايد از يك سراينده و هنرمند بزرگ انتظار داشت كه وارد سياست شود؟ آيا اين راه استفادهء بهينه از اوست؟ بهترين كار اين ايست كه اجازه دهيم هنرمند به خلق آثار هنري خود مشغول باشد نه اينكه او را به كار سياست بكشانيم. به نظر من اين يك فاجعه است كه يك دانشمند [ را ] به كار اجرايي و مديريت بكشانيم. اصلا نبايد اجازه داد كه نوابغ علمي و دانشمندان به عرصهء سياست وارد شوند. اين يك فاجعه است. همه مي توانند سياستمدار شوند. آيا همه مي توانند دانشمند هم بشوند؟
شما براي جوايز زيادي از جمله جايزه نوبل نامزد هم شده ايد. در اين مورد توضيح دهيد؟
من خبر ندارم كه براي گرفتن جايزه نوبل نامزد شده باشم اما خيلي خوشحال خواهم شد.
سؤال آخرم شخصي است ؛ شب كه به خانه مي رويد و تحقيق و كار علميتان به پايان رسيده ، وقتي استراحت مي كنيد به خودتان مي گوييد: الك من خيلي چيزها را در جهان تغيير دادم ، به خود ببال. در آن لحظه در مورد خودتان به چه فكر مي كنيد؟
بله در آن لحظه احساس متنوع زيادي دارم. من به طور تصادفي كشفي پيدا كردم كه زندگي ها را تغيير دادم. تا كنون ده ميليون در جهان تحت تاثير كشف من قرار گرفتند . فقط سه ميليون نفر در انگلستان در بانك اطلاعاتي D.N.A قرارگرفتند . مشكل چند نفر در مسائل مهاجرتي حل شده باشد خوب است؟ چه خانواده هايی گمشدگان خود را باز يافتند . تنها در آمريكا صد و پنجاه زنداني طويل المدت شامل چند محكوم به مرگ با كشف من بي گناه درآمدند . گاهي اوقات به خود هشدار مي دهم الك آيا اين تو بودي كه چنين كردي؟ بعد به خود مي گويم بله.
اگر يك كودك ، يك نوجوان بسيار كنجكاواز شما بپرسد الك من چه بايد بكنم كه مثل شما يك دانشمند بزرگ شوم توصيه شما به او چيست؟
توصيه من امروز توصيهء غير قانوني است . در زمان ما من اجازه داشتم با مواد مختلف شيميايي آزمايش كنم . امروز اگر كسي اين مواد را در اختيار يك بچه قراردهد و بچهء هشت ساله اي به آن دست يابد حتما به زندان مي رود . اوضاع عوض شده ، در همه جاي دنيا ، جامعه به كودكان اجازه نمي دهد كه دست به آزمايش و كشف بزنند. به نظر من بهترين راه كشف جهان همان كشف است و مكاشفه و آزمايش . امروز ما با يك تراژدي روبرو شديم: بچه هاي ما از اين امتياز محروم شدند. بايد دوباره به بچه ها اجازه داد راهي كه من و امثال من رفته اند [ را ] بروند . آسيب مي بينند ، ببينند. من پاسخ اين سؤال را دارم ، اما نمي توانم به كسي چنين توصيه اي كنم .
تشكرمي كنم پروفسور سر الك جفريس. براي ما افتخاري بود كه در دانشگاه لستر ، درست همانجا كه شما بيست سال پيش كشف مهم خود را انجام داديد ، با شما صحبت كنيم. تشكر مي كنم و آرزو مي كنم كه در كشفهاي آينده باز هم فرصت گفتگو با شما را پيدا كنم .
***
از گفتگو با دانشمند معاصر ، پروفسور سر الك جفريس ، كه مسير تاريخ زيست شناسي و شيمي را تغييرداده است ، خوشحاليم ، و آرزو مي كنم شما بينندگان عزيز هم از اين برنامه و اين گفتگو استفادهء كافي برده باشيد. مردي كه عاشق علم است و حاضر نيست علم را با هيچ چيز ديگر معاوضه كند . تا وقتي ديگر خدانگهدار.
گذاشتن پاسخ