چرا علوم انسانی را متحوّل نمی کنید ؟

f6da59f278767ecb102bb3f6e332ee8f_L« پیشرفت در علم از یک سو مدیون حمایت های مادی و معنوی است و از سوی دیگر جهت گیری آن به دانایی و فهم بیشتر.
امروز در جمع شماری از استادان دانشکده ادبیات و علوم انسانی و در حضور یکی از مسوولان بودیم. ایشان گلایه مند بودند که چرا استادان این دانشکده تلاشی در مسأله تحول در علوم انسانی ندارند. ایشان گفتند که هرچه به مصوبات جلسات گروه های این دانشکده توجه کرده اند جز برنامه های جاری مانند پایان نامه دانشجویان و امر درس و کلاس چیزی ندیده اند. ایشان افزودند که چرا با این همه اصرار و ابرام، این دانشکده که زبده ترین دانشکده های علوم انسانی در کشور است هیچ برنامه ای در امر تحول در علوم انسانی ندارد. ایشان یکی از اشکالات این بی توجهی را چنین بیان کردند که وقتی شما این کار را یعنی برنامه ای در امر تحول در علوم انسانی ندارید گروههایی از بیرون در زمینه وارد بحث شده و احیانا کار را خراب می کنند.
در آن مجلس فرصتی برای پاسخگویی نبود اما به هر حال هر کسی آزاد است تا از فرصتی که در وبلاگ یا سایت یا هر جای دیگر برای وی وجود دارد، دیدگاه های خود را بیان کند.
سخن ایشان درست است؛ تقریبا استادان حرفه ای دانشگاه ها دراین زمینه توجه جدی ندارند و بیشتر ارگان هایی به این امر می پردازند که استادانشان هر کدام از جایی آمده و انگیزه های دیگری برای فعالیت در این صحنه را دارند.
این امر، پدیده خوبی نیست و به نظر می رسد نشانی است از این که یا استادان و گروه های موجود در دانشکده ها و دانشگاه ها انگیزه لازم برای این کار را ندارند یا آن که نگاه مثبت و مساعدی به این برنامه ندارند. هر کدام از این دو مورد باشد باید ریشه های آن بررسی شود، زیرا به هر حال امر ساده ای نیست.
اما درباره دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران باید گفت؛ حقیقت آن است که بخش عمده ای از علوم انسانی یا از این دانشکده جدا شده و یا آن که از قبل به صورت مستقل تحت عنوان دانشکده تأسیس شده است. مثلاً دانشکده های حقوق و علوم سیاسی، علوم اجتماعی، علوم تربیتی، مدیریت، و اقتصاد که بخش اعظم علوم انسانی در آنهاست هیچ دخلی به دانشکده ادبیات و علوم انسانی فعلی ندارند.در واقع آن رشته ها هستند که اگر قرار باشد تحولی در علوم انسانی رخ دهد باید متولی ماجرا باشند. در اینجا رشته ادبیات عرب و فارسی که از اساس کاری در این زمینه نخواهد داشت؛ گرچه دست مایه هایی برای علوم انسانی در آنها هست. تاریخ جدی ترین رشته ای است که می تواند در کنار دانشکده ای فوق الذکر در حوزه علوم انسانی تلاشی داشته باشد. فلسفه و زبان شناسی نیز بیش و کم در همین حوزه جای دارند.به هر حال انتظار تحول به خصوص باید در حوزه علوم اجتماعی، تربیتی، سیاسی، و حقوق و مدیریت باشد و در این زمینه باید توقع اندکی از دانشکده ادبیات و علوم انسانی داشت. گو این که گروه فلسفه توانایی آن را می تواند داشته باشد که نظریه پردازی در سطح کلان تربیت کند اما چنان که دکتر اعوانی اخیرا گفت اگر بیست سی سال پیش ده پانزده نفر بودند که اسفار می گفتند حالا به عدد انگشتان دست هم نیستند.
اما به نظر می رسد همین اشکال در باره دانشکده های پیشگفته هم هست. در واقع در آنها نیز بحثی در زمینه تحول در علوم انسانی صورت نمیگیرد و همان طور که ایشان یاد آور شدند نهادهای دیگری متولی امر تحول در علوم انسانی شده اند. آنها هستند که می نشینند و راه حل می دهند؛ سپس آنها را تبدیل به توصیه کرده با بخشنامه به نقاط دیگر می فرستند و تصور می کنند مشکل علم یا علوم انسانی با بخشنامه و توصیه و نصیحت حل می شود.
دانشگاه یا دانشکده تنها می تواند – و این را غالب استادان درک می کنند – به دانشجو توصیه کنند که در کدام زمینه علمی به تحقیق بپردازد اما نمی توانند او را وادار کنند تا ضمن آن که به پژوهش در موضوعی می پردازد، رأی و نظر خاصی را که از پیش مسیر آن مشخص شده اثبات کند. در این صورت باید گفت این دیگر علم نیست بلکه ایدئولوژی است که اگر در اینجا یا غرب یا هر نقطه دیگری حاکم بر علم و دانشگاه شود مانع از توسعه علم می شود.
مسأله تحول در علوم انسانی دست کم شامل سه کلمه است. تحول، علم، انسانی. مهم ترین اینها در حوزه دانشگاهی، علم و دانایی است. اگر علم به معنای دانایی و فهمیدن است و این علم هم یعنی دانستن آن چیزی که فی الواقع درست یا نزدیک به درست است، در این صورت هر نوع تحول به معنای توسعه فهم و دانایی است که باید در حوزه دانش هایی که به نوعی به انسان مربوط می شود صورت گیرد.
دانشگاه می تواند دانشجوی خوب، محقق شایسته، پژوهشگر پرتلاش و نویسنده اهل فهم و دانایی که بتواند زوایای تاریک زندگی بشر را کشف کند تربیت کند. به او نمی تواند بگوید که باید تحقیق تو به جایی برسد که مورد تایید ما باشد، بلکه باید به او گفته شود که تحقیق تو باید نو، مستدل، و قابل اثبات باشد و تو هم باید آماده باشی تا در جلسه دفاع به پرسشهای استادان پاسخ بدهی و از نظریه هایت دفاع کنی.
تحول وقتی در علوم انسانی پدید می آید که پژوهشگر دانشگاهی ما بتواند در حوزه علوم اجتماعی یا تغییرات اجتماعی، با دریافت درست نظام تغییر و تحول، نظریاتی را طرح کند که مبنای پژوهشهای نوین برای دانشجویان بعدی باشد.تا وقتی که این نظریات صرفا توسط پژوهشگران غرب ارائه شده باشد، دانشجویان ما هم تنها بر اساس آنها پایان نامه های خود را خواهند نوشت. این پژوهش چه در دانشگاه امام صادق(ع) باشد چه باقر العلوم (ع) قم و چه دانشگاه تهران، همه یکسان خواهد بود و همین مسیر را طی خواهد کرد کما این که در حال طی کردن است.
پیشرفت در علم از یک سو مدیون حمایت های مادی و معنوی است و از سوی دیگر جهت گیری درست آن برای دانایی و فهم بیشتر. هرچیزی در ورای این دو نکته با هر دستور و طراحی و توصیه و نصیحتی که باشد اگر هدفش دادن جهتی خاص به علم باشد، در شرق یا غرب، در شوروی کمونیست یا امریکای سرمایه دار، و هر کجای عالم باشد به جایی نخواهد رسید. میزان پیشرفت بر اساس همان حمایت های مادی و معنوی و سمت و سوی پیشرفت در امر دانایی است و اسلام نیز با این همه دعوت به علم و دانایی دنبال همین دانستن و فهمیدن است که اول ما خلق الله العقل. اگر قرار است تحولی در علوم انسانی صورت گیرد که باید صورت گیرد و از این حالت جمود در آید و به صورت علمی پویا، قوی و نیرومند مطرح شود  باید فکر  بکری کرد و اجازه نداد با اجرای طرح های صوری و بی خاصیت این اقدام مهم زمین بماند. »رسول جعفریانمنبع : www.ical.ir

گذاشتن پاسخ