نامهء امام خمینی به آقای منتظری و شرائط ورود به سیاست + تکمله

یکی از کارهای مورد علاقهء من ، مطالعهء تاریخ بوده است. بخصوص سیر در سیرهء افراد مختلف و یافتن وجوهی از سرگذشت آنان که می توان از آن وجوه عبرت گرفت. در این مطالعه به تعداد زیادی از انسانهای عالِم و بزرگ برخورده ام ، که با ورود به عالَم سیاست ، موجبات گمراهیِ خود و افراد بسیار دیگری را فراهم کردند. من معتقدم ورودِ مفصّل به عالَم سیاست ، جز برای اهل تقوا و علم و هوش ، یعنی جز برای کسانی که این سه پارامتر را با هم دارا هستند ، جائز نیست. افرادی که اینچنین نیستند ، باید به جزئیّات بسنده کنند و در مسائلی که مرتبط با تصمیم سازی برای جوامع است ، مطلقاً دخالت ننمایند. و – به نظر من – ، متأسّفانه بسیاری از کسانی که در زمان ما وارد مقولهء سیاست شده اند ، دارای خصوصیّات سه گانهء فوق نیستند.

در گفتگویی که با یکی از علاقه مندان به مباحث سیاسی داشتم ، لازم دیدم دوباره نامهء امام خمینی رضوان الله علیه به آقای منتظری رحمه الله را – برای خود و آن رفیق مجازی – بازخوانی کنم.

لطفا از ذکر این نامه و جملاتی که تا اینجا گفتم ، در مورد نظر من دربارهء آقای منتظری قضاوت ننمایید. اگر لازم شد ، ان شاء الله بعدها در این زمینه مطالبی را خواهم گفت. ( همچنین ن.ک به تکمله ای که در آخر همین مقاله آمده است. )

در تک-تک جملات این نامه دقّت کنید.

« بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

جناب آقای منتظری

با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه‏ای برایتان می‏نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامۀ اخیرتان نوشته‏اید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم می‏دانم؛ خدا را در نظر می‏گیرم و مسائلی را گوشزد می‏کنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می‏ سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آیندۀ نظام را از دست داده‏اید. شما در اکثر نامه ‏ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می‏گفتید دیکته شدۀ منافقین بود که من فایده‏ای برای جواب به آنها نمی‏دیدم. مثلاً در همین دفاعیۀ شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و می‏بینید که چه خدمت ارزنده‏ای به استکبار کرده‏اید. در مسئلۀ مهدی هاشمیِ قاتل، شما او را از همۀ متدینین متدینتر می‏دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می‏دادید که او را نکشید. از قضایای مثلِ قضیۀ مهدی هاشمی که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمی‏ باشید و به طلّابی که پول برای شما می‏ آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمداللّه‏ از این پس شما مسئلۀ مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می‏دانید ـ که مسلماً منافقین صلاح نمی‏دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می‏ شوید که آخرتتان را خرابتر می‏کند ـ با دلی شکسته و سینه‏ ای گداخته از آتش بی‏ مهری ها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می‏کنم دیگر خود دانید :

۱ـ سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.

۲ـ از آنجا که ساده‏ لوح هستید و سریعاً تحریک می‏شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.

۳ـ دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.

۴ـ نامه‏ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیلۀ شما از رسانه‏ های گروهی به مردم می‏رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی له الفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.

و اللّه‏ قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده ‏لوح می‏ دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه‏ های علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‏دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی ‏کنم. و اللّه‏ قسم، من با نخست‏ وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‏ دانستم. و اللّه‏ قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی‏ صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.

سخنی از سرِ درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم : من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم‏ پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بسته ‏ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی‏دارم.
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‏افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفۀ شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بسته‏ ام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش می‏کنند نگردند. از خدا می‏ خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.

یکشنبه ۶۸/۱/۶

روح‏ اللّه‏ الموسوی الخمینی »

منبع : صحیفهء امام [ قدّس سرّه ]. می توانید محل دقیق آن را با جستجو در سایتهایی که این کتاب را به صورت الکترونیکی دارند ، پیدا کنید.

——————————————————————-

تکمله : آقای منتظری از نظر علمی خیلی قابل استفاده بود. از یکی از آشنایان ، در زمان حیات آقای منتظری شنیدم که نجفی ها [ کسانی از علمای معاصر که نزد اساتید نجف اشرف مانند آیة الله خوئی رحمه الله درس خوانده اند و بیشتر تحت تأثیر آنها هستند ] دو نفر از قمی ها را از بیشتر از بقیّه شان به علمیّت قبول دارند ؛ یکی آقای شبیری زنجانی و دیگری آقای منتظری. البتّه به دلایلی نسبت به سندیّت حرف آن آشنا اطمینان ندارم امّا آنچه خود دیده و وجدان نموده ام این است که کتابهای فقهی و اصولی آقای منتظری ( حدّاقلّ بعضی از آنها که به تفصیل مورد مراجعهء من بوده اند ) بسیار قابل استفاده اند. بخصوص که سبک ایشان در مسائل تا حدودی با سبک استادشان آیة الله بروجردی رضوان الله علیه شباهت دارد ( البتّه این احتمال را هم باید در نظر گرفت که ممکن است سبک و روش ایشان ، به صورت تقلیدی با روش استادشان شباهت پیدا کرده باشد … ).

اتّفاقاً همین مسأله ، تأسّف مرا از ورود مفصّلِ ایشان به مسائل سیاسی بیشتر می کند. عالمی که امید می رفت از معلومات او استفادهء شایانی بشود ، به واسطهء مسائلی که در نامهء امام خمینی رحمه الله به بعضی آنها اشاره شده ، علمش تحت شعاعِ مسائل سیاسی قرار گرفت و … .

گذاشتن پاسخ