علّت قیام سیّد الشهداء حسین بن علی علیه السلام

[ حضرت حجّة الاسلام و المسلمین حاج سیّد محمّد موسوی ]

آنگاه که خداوند اراده کرد تا آخرین پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برای هدایت انسان ها بفرستد تمامی زمینه ها را برای بعثتش آشکار کرد. رسول خدا آمد و با دین اسلام که دین کامل بود و معجزه جاویدش قرآن و عترتش امامان معصوم علیهم السلام هر آنچه برای نجات انسان ها و برای رشد وکمالشان لازم بود، آورد. حضرت در عمر ۶۳ساله اش که پس از بعثت سیزده سال در مکه و ده سال در مدینه زندگی نمود، توانست در مقابل مشرکین و بت پرستان مقاومت نماید، و با یهودیان و مسیحیان، و با منافقان که برای مسلمانان زحمت ایجاد می کردند، چنان مقابله کند که از کارشکنی  و تفرقه در مسلمانان ناامید گردند. و سرانجام سال پنجم هجری در مدینه پس از پایان جنگ خندق(احزاب) که تمامی دشمنان علیرغم اتحاد با هم نتوانستند مسلمانان را از پا دربیاورند رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت جهانیش را آغاز نمود. حضرت با تمام تلاش خویش سرانجام توانست مسلمانان را با تربیت قرآنی مانوس کند و آنان را از هر رنگ و زبان و نژادی دور هم جمع کند. امتیاز یک مسلمان تنها بر اساس تقوا بود برادری میان مسلمانان و خیر خواهی در حق دیگران و اجرای عدالت بدون توجه به امتیازات باطل چنان پیاده شد که همگان با یکدیگر برادر و در یک صف بودند. سرانجام در سال دهم هجری پس از بجا آوردن حجه الوداع در بیست و هشتم صفر حضرت با سم به شهادت رسید.

پیامبر خدا در حالی از دنیا رفت که مسلمانان با تعالیم برگرفته از قرآن و سنت رسول خدا اُنس گرفته بودند اما فتنه ها و توطئه ها چنان برای مسلمانان پیش آمد که در سال شصت و یکم هجری عده ای از همین مسلمانان بر علیه امام حسین علیه السلام شمشیر کشیده و او و عزیزان و یاران باوفایش را به شهادت رساندند و بدن های پاکیزه شان را در زیر سم اسبان لگدکوب نموده و زن ها و فرزندانشان را به اسارت بردند. چه عواملی سبب چنین حادثه ای شد؟ شعار حسبنا کتاب الله(قرآن برای ما کافی است، نادیده گرفتن بلکه زیرپاگذاردن سنت رسول اکرم ، و دستورات و سفارشات پیامبر اعظم، پدیدآمدن سقیفه بنی ساعده آغازی بود که سرانجامش حادثه جانسوز کربلا شد.

امام حسین علیه السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه متولد شد ۵۷سال زندگی کرد و در دهم سال ۱۳۶۱هجری در سرزمین کربلا به شهادت رسید. امام در مدینه زندگی آرامی داشت به چه علت از مدینه خارج شد و چرا سرانجام به سمت کوفه حرکت نمود؟ آیا در مدینه مشکلی حضرت را تهدید می کرد که سبب خروج امام شد؟ در این نوشته در باره علت خروج امام از مدینه و حرکت به سمت مکه و حرکت از مکه به سمت کوفه و توقف حضرت در کربلا و شهادت آن حضرت سخن گفته می شود.

امام حسین تا وقتی که برادرش امام حسن زنده بود حرکتی در مقابل حاکم ستمگر معاویه انجام نمی داد زیرا  برادرش امام حسن با توجه به کمی یاران و فریب کاری سربازان و حتی فرماندهانش نمی توانست در مقابل لشکر شامیان که دست پرورده معاویه و مزدوران وی بودند، مقاومت کند. این نکته با مراجعه به تاریخ بخوبی روشن می شود که متاسفانه بعد از مدتی که از اعلام آمادگی برای پیوستن به سپاه امام مجتبی علیه السلام برای جنگ با معاویه گذشت چهل هزار نفر آمدند اما عده زیادی از همین افراد با خیانت به امام از حرکت خودداری و برخی هم به لشکر معاویه پیوستند تا آنجا که برخی از فرماندهان لشکر امام به معاویه نامه نوشتند: ما تسلیم و مطیع تو هستیم چون نزدیک آمدی ما حسن بن علی گرفته در اختیارت قرار می دهیم(منتهی الآمال، شیخ عباس قمی).

معاویه که حکومت شام را از طرف خلفا برعهده گرفته بود حدود چهل سال چنان پادشاهی برقرار کرده بود و دست به تغییرات اساسی در دین اسلام زده بود که اگر کسی می خواست اسلام را بشناسد با دینی غیر از آنچه رسول خدا آورده بود، روبرو می شد. این تغییرات بحدی بود که  حقیقت آن زمان زا بخوبی می توان از زبان امام حسین دریافت: اوضاع زمان دگرگون گشته ، زشتی ها آشکار و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما خارج شده اند. مردم در زندگی ننگین و ذلت باری بسر می برند نه به حق عمل می کنند و نه از باطل دوری می کنند.

معاویه در ابتدای حکومت با درست کردن و ساختن احادیث منزلتی ویژه برای خود درست کرد و آشکارا به مردم گفت: من برای این با شما جنگیدم که حکومت را بدست آورم بدانید که هر شرطی را تعهد کرده ام زیر پایم می گذارم. در مرحله بعد چنان با روایات ساختگی منزلت پیامبر گرامی را مانند یک انسان عادی پایین آورد. وی سپس از نشر فضایل خاندان جلوگیری کرد و در فرمانی به تمامی نمایندگان و مامورینش نوشت: هر کس چیزی در فضیلت ابو تراب و خاندانش روایت کند خون او هدر و مالش حرمت ندارد.(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۴) پس از آن در مذمت بدگویی از حضرت علی و فرزندانش احادیثی را درست کرد به طوری که وقتی مردم شام شنیدند امیرالمومنین در محراب مسجد کوفه به شهادت رسیده پرسیدند مگر علی نماز می خواند؟ آنگاه خود و بنی امیه را اهل بیت رسول خدا معرفی نمود. مسعودی می نویسد: شامیان غیر از معاویه و بنی امیه اهل بیت و نزدیکانی برای رسول خدا نمی شناسند…از یکی از بزرگان شام پرسیدند: ابوتراب که سخنران او را لعن می کند چه کسی است؟ گفت: فکر می کنم یکی از دزدان فتنه انگیز باشد!(مروج الذهب، ج۳، ص ۴۴) چنان شد که گویندگان در هر مجتمع و مکانی بر فراز منبرها به لعن علی بن ابی طالب و اهل بیتش می پرداختند. و سپس احادیثی در فضیلت سازی برای خود و برخی مسلمانان درست نمود.

ابن ابی الحدید می نویسد: معاویه به ضحاک بن قیس فهری دستور داد: (به کوفه برو و هر عربی را دیدی که مطیع و دوستدار علی است بکش.) ضحاک اموال مردم را غارت و دوستداران علی را از دم تیغ گذراند و حتی به کاروان حجاج حمله و اموالشان را غارت کرد.( شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۱۶٫) جنایات و خیانت های زیاد بن ابیه، بُسر بن ارطاه و سَمره بن جندب که از فرمانداران معاویه بودند، از شکنجه، کشتن، بدارآویختن، دست وپا قطع کردن، نابینا کردن، خراب کردن خانه، قطع کردن حقوق و مزایا از بیت المال هر شخصی تنها به جرم دوست داشتن علی علیه السلام همراه با ایجاد ترس و وحشت چنان جوی ایجاد کرد که پنجاه هزار نفر از اهل کوفه به خراسان کوچ کردند. کسی حتی جرات بر زبان آوردن نام امام علی علیه السلام را نداشت و با القاب و کنیه هایی مثل ابوزینب از حضرت یاد می کردند.

معاویه چنان جاهلیت پیش از اسلام و نژادپرستی، تعصب های قبیله ای را زنده کرد که آشکارا میان عرب و غیر عرب فرق گذاشته و بنی امیه را به پادشاهی روءیایی رساند. احمد امین می نویسد: امویان می گفتند: سه چیز نماز را باطل می کند: الاغ، سگ، موالی(غیرعرب)، به غیر عرب اجازه نمی دادند بر جنازه مسلمان نماز بخواند. مردی از موالی، دختری از بنی سلیم را  خواستگاری و با او ازدواج نمود. حاکم وقتی متوجه شد بین او و همسر(عربش) جدایی انداخت و دویست ضربه شلاق به او زد و سر وریش و ابروهایش را تراشید. در اختلاف میان عرب و غیرعرب حق را به عرب می دادند هرچند بر باطل بود.(ضحی الاسلام، ج۱، ص ۱۸ تا ۲۷٫)

معاویه به زیاد بن عبید نوشت: ای برادر!مگر عمر قانون نکرد که دیه موالی نصف دیه عرب باشد…چون نامه ام به تو رسید عجم را خوار و اهانت کن و از خود دورشان ساز و از آنان یاری مخواه و حاجتی از آنان برآورده نکن.(اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ص ۳۶۷٫) سرانجام معاویه به این همه فساد و پلیدی اکتفا نکرد و به مغیره بن شعبه گفت: به خدا سوگند! آرام نخواهم نشست تا این که نام محمد صلی الله علیه و آله را دفن کرده و یاد او را به خاک بسپارم.(مروج الذهب، مسعودی، ج۳، ص۲۵۴٫) و در پایان عمر ننگینش برای پسرش یزید بعنوان ولایتعهدی از مردم بیعت گرفت.

یزید فردی عیاش و بیدین بود. نسبت به نماز چنان بی اعتنا بود که نقل کرده اند روزی مجلس بزم و شرابی آراست. صدای اذان بگوشش رسید به او گفتند: وقت نماز است. یزید پاسخ داد: این مجلس شراب برایم بهتر از نماز است و من حوریان بهشتی را به ته پیاله ها خریده ام.(تتمه النتهی، ج۱، ص ۶۵٫) وی از ریختن خون مردم لذت می برد و با شکنجه انسان های بیگناه شادمان می شد. تاریخ نویسان نوشته اند: یزید علاقه فراوانی به بوزینگان داشت و بوزینه مخصوصی داشت که لباس های حریر بر او می پوشاند و کنیه اش را ابوقیس(ابوقبیس) گذاشته بود چون شراب می خورد مقداری هم به بوزینه اش می داد، مردم مجبور بودند با این بوزینه دست بدهند. یزید گاهی آن را بر الاغی وحشی سوار و در مسابقات اسب سواری او را شرکت می داد. در مسابقه ای که این بوزینه برنده شد،  اشعاری در مدح وی سرود و در نوبت دیگر هنگام مسابقه بوزینه یزید را باد برد و بر زمین افکند و مرد. یزید چنان غمگین شد که دستور کفن و دفن او را داد و به عزایش نشست سپس به مردم شام دستور داد برای دلداری نزدش بیایند و تسلیت گویند. یزید در ماتم از دست دادن بوزینه اش اشعاری سرود.

زندگی پر از فساد و تباهی و ننگ یزید و بی دینیش سبب شد عبداله حنظله نماینده مردم مدینه که برای اطلاع از وضعیت یزید به شام رفته بود وی را چنین معرفی کند: انه رجل ینکح الامهات والبنات والاخوات و یشرب الخمر و یدع الصلاه؛ یزید مردی است که با مادر و دختران و خواهران خویش ارتباط زناشویی داشته و شراب می نوشد و نماز را ترک می کند.(تاریخ ابن عساکر، ج۷، ص ۳۷۲٫) از همین رو حضرت سیدالشهداء در یک جمله کوتاه بخوبی یزید را معرفی می کند: ان یزید بن معاویه رجل فاسق شارب الخمر وقاتل للنفس المحرمه معلن بالفسق و الفجور؛ همانا یزید فرزند معاویه مردی بدکاره و شراب خوار و آدم کُش است وی آشکارا گناه و پرده دری می کند.(اللهوف علی قتلی الطفوف، سیدبن طاووس، ص۱۰٫) علت این همه هوسبازی و فساد و خلافکاری یزید چیست؟ برخی آن را به تربیت وی که در دامان مسیحیت بود، می دانند زیرا مادر یزید، میسون دختر بجدل از قبیله کلب بوده که در مجاورت مسیحیان زندگی می کردند اما بنظر نمی رسد که مسیحیان چنین خوی بیدینی و پرده دری را داشته باشند، زیر پاگذاشتن همه چیز از اسلامیت و انسانیت حتی خوی حیوانی  اینها همه وراثت اموی و از ریشه های نژادی وی پدید آمده بود.

امام حسین علیه السلام در پاسخ به نامه بیعت با یزید که معاویه برایش نوشته بود، فرمود: ای معاویه! یزید را آن چنان که هست، معرفی کن! یزید جوان سگ باز و کبوتر باز و هوس بازی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می شود. گناهانی را که تا به حال در باره این امت بر دوش خود بار کرده ای بس است. کاری نکن که به هنگام ملاقات بار گناهانت از این سنگین تر باشد….(ثوره الحسین، شمس الدین، ص ۱۶۱٫)

 معاویه پیش از مرگ با همکاری برخی از اطرافیانش زمینه حکومت فرزندش یزید را فراهم نمود. او هنگامی که متوجه شد اهل شام به عبدالرحمان بن خالد بن ولید برای حکومت بر شام علاقمند هستند تصمیم به قتل وی گرفت و هنگامی که شنید بیمار شده طبیب یهودی مورد اعتمادش را خواست و تصمیمش را به وی گفت آن طبیب هم چون برای مداوا نزد عبدالرحمن رفت زهری به عنوان دارو به وی خورانید که سبب اسهال و در نهایت به مرگش منجر شد.(استیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص ۴۰۰ نقل از کتاب واقعه کربلا ص ۱۸۱٫) معاویه همچنین سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن ابی بکر را که مخالف ولایت عهدی یزید بودند، مسموم و به قتل رساند.(واقعه کربلا، شمس مریجی ص ۱۸۱٫) یزید جوانی بیدین، هوسباز، ناشایست بود که از انجام کارهای نامناسب حتی در حضور دیگران ابایی نداشت اما حکومت را بر عهده گرفت. اگر به کارهای وی نگاه کنیم بخوبی متوجه اوج بی لیاقتی و فساد و بی بندوباری وی می شویم.هنگامی که در مجلس جشن اشعار (ابن الزبعری) را تکرار می کرد و می خواند:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا………جزع الخزرج من وقع الاسل

فاهلوا واستهلوا فرحا…………….  ثم قالوا یا یزید لاتشل

قد قتلنا القوم من ساداتهم………و عدلناه ببدر فاعتدل

لعبت هاشم بالملک فلا………….خبر جاء ولا وحی نزل

لست من خندق(خندف) ان لم انتقم…….من بنی احمد ماکان فعل

ای کاش! بزرگان قبیله ام که در جنگ بدر کشته شدند حاضر بودند و می دیدند که شمشیرها و نیزه ها چگونه بر سر خزرجیان فرود می آید و شیونشان بلند می شود. پس آنها با کشتن حسین از شادی به هیجان آمدند و گفتند: ای یزید! پاینده باشی. ما بزرگان آنها را کشتیم و در برابر کشته هایمان در جنگ بدر مقابله به مثل کردیم و مساوی شدیم. خاندان بنی هاشم با حکومت بازی کردند در حالی که نه خبری از آسمان و نه وحی الهی در کار بود!اگر ما در برابر آن چه در جنگ خندق کردند انتقام نگیریم از قریشیان نیستیم.

   آیا امام حسین علیه السلام که پرورش یافته قرآن و رسول خدا و امیرالمومنین بود، می توانست در مقابل یزید با چنین اعمال و رفتار و سخنان شرم آورش سکوت کند؟  قرآن از امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفه واجب مسلمین یاد می کند:  (ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛  باید از شما کسانی باشند که امر به معروف و نهی از منکر نمایند.) اگر امام ساکت می شد آیا به وظیفه قرآنیش عمل کرده بود؟ در مقابل ستم بیحد و ظلم بسیار یزید و اطرافیانش امام می توانست ساکت باشد؟ قرآن تکلیف را بخوبی روشن نموده (لایحب الله الجهر بالسوء الا من ظلم؛ خدا دوست نمی دارد صدای بلند را مگر از کسی که مورد ستم واقع شده باشد.)  آیا حضرت می توانست تمام زحمات چهل ساله پیامبر و سنت های حضرت را که پس از شهادت رسول خدا به انحراف کشیده شد و سرانجام سبب روی کار آمدن یزید نالایق شد،  نادیده بگیرد؟ لذا امام در مدینه در وصیت نامه به برادرش محمد بن حنفیه نوشت: انی لم اخرج اشرا و لابطرا ولا مفسدا و لاظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی و ابی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر؛ من برای کار بیهوده و بیفایده و برای فساد و ستمگری حرکت نکرده ام بلکه برای اصلاح در امت جدم رسول خدا  و پدرم علی مرتضی خارج شده ام من خواهان برپانگهداشتن امر به معروف و نهی از منکر هستم.) وی در پاسخ مروان بن حکم در کوچه های مدینه که امام را به بیعت با یزید دعوت نمود، فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام والسلام اذ بلیت الامه براع مثل یزید؛ ما از خدا و به سوی خدا باز می گردیم با اسلام باید خداحافظی کرد اگر کسی مانند یزید حکومت را بدست بگیرد!

مسولیت سید الشهداء به عنوان امام و حاکم عادلی که از طرف خدا منصوب و توسط پیامبر به مسلمانان ابلاغ شده بود، چه بود؟ امام در پاسخ دعوت کوفیان اجرای عدالت را یک وظیفه اصلی برای  حاکم اسلامی معرفی می کند. حضرت در میان سپاه خویش و لشکر یزید فرمود: ایها الناس! ان رسول الله صلی اله علیه و اله قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنه رسول الله یعمل فی عباد الله بالاثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل و لاقول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله. الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکوا طاعه الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالفیء و احلوا حرام اله و حرموا حلال الله و انا احق من غیری؛ ای مردم! براستی که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: مسلمانی که حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام نموده و پیمان الهی را زیر پا نهاده، با سنت پیامبر مخالفت نموده و با تجاوز به حقوق مردم و ستم به آنان حکومت می کند، و با گفتار و کردارش او را باز ندارد، سزاوار است که خدا وی را با همچون آن حاکم محشور سازد بدانید که این یزیدیان پیروان شیطانند و از اطاعت خدا دست برداشته اند و اهل فسادند آنان حدود الهی را ترک کرده و بیت المال را تنها برای خویش گذاشته اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نموده اند و من در امامت و حکومت از دیگران سزاوارترم.

کوفیان با نامه هایی که تعدادش به دوازده هزار می رسید و پیک هایی که پیوسته نزد امام می فرستادند همواره سید الشهداء  را به کوفه دعوت نمودند. حضرت پس از اصرار آنان که مرتب از امام می خواستند بسرعت بسوی ما بشتاب، همه مردم با شما هستند، ما امامی جز تو نداریم، و لشکر بسیاری برای یاریت آماده است و شب و روز به انتظار مقدمت بسر می برند؛ وی نماینده اش مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا از پیمان و وفاداریشان وی را باخبر سازد. وی کوفیان را وفادار دید هیجده هزار نفر بیعت کرده و وفاداری خویش را نسبت به امام اظهار نمودند. اهل کوفه اظهار می کردند که یکصد هزار شمشیر  برای نبرد در رکاب امام برعلیه دشمنانش آماده کرده اند. مسلم با فرستادن پیک و نامه امام را که در مکه بود، از آمادگی کوفیان باخبر ساخت. گرچه برخی از بزرگان که از رفتار کوفیان با امیرالمومنین و امام حسن علیهما السلام آگاه و به بیوفایی شان آگاه بودند امام را  از رفتن به کوفه نهی کردند اما حضرت سیدالشهداء در مقابل این نامه ها و پیک ها با فرستادن مسلم بن عقیل و اطلاع یافتن از وفاداریشان(گرچه امام در حقیقت از بیوفایی شان آگاه بود، اما به صورت ظاهری امام باید حجت را تمام می کرد) به سمت کوفه حرکت کرد.

رفتار یزید یک فرق اساسی با پدرش معاویه داشت معاویه سیاست باز کارآزموده ای بود که در مصاف با مسائل سعی داشت حداقل ظاهر را حفظ کند ولی یزید اضافه بر فسادش ناپختگی های فراوان داشت لذا یکی از کارهای ابتدایی وی الزام ولید بن عتبه بن ابی سفیان استاندار مدینه به گرفتن بیعت از مردم بود و در نامه ای جداگانه به وی تاکید بیشتری برای گرفتن بیعت از چهار نفر حسین بن علی، عبداله بن عمر، عبداله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بکر داشت و اضافه نمود که اگر حاضر نشدند سرشان را برایم بفرست! به همین جهت عملا امام نمی توانست در مدینه باقی بماند لذا فرمود: مثلی لایبایع یزید؛ مانند من با چنان حسب و نسبی هرگز با یزید با آن حسب و نسب و رفتارش بیعت نمی کند!

حتی پس از رفتن امام به مکه، یزید عده ای به فرماندهی عمرو بن سعید بن العاص را مامور دستگیری یا قتل حضرت نمود. وی آنها را که تعدادشان را بیست نفر نیز گفته اند، مامور ترور حضرت در مکه نمود و گفته بود گرچه حسین بن علی به پرده کعبه دست زده باشد او را بکشند! از همین جهت حضرت فرمود برای این که مکه حرم امن الهی به خون آلوده نگردد و مکانی برای درگیری نشود حج را ناتمام گذاشت و از مکه به سمت کوفه حرکت نمود.

    هنگامی که سپاه امام با سپاه یزید روبرو شد امام از نامه ها و وعده ی یاریشان سخن گفت، آنان ابتدا انکار نمودند و سرانجام گفتند ما برای کشتنت آمده ایم و تا تو را به شهادت نرسانیم از تو دست برنمی داریم.  امام در سخنانی که با عمرسعد داشت فرمود: اهل دیار شما نامه های فراوان به من نوشته مرا دعوت نمودند حال اگر پشیمان شده اند باز می گردم و می روم. اما عبیداله بن زیاد به عمر سعد نوشت: میان حسین و یارانش و آب فاصله بینداز و مگذار یک قطره آب بنوشند!

با این همه آیا امام حسین علیه السلام که طبق سفارش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امامت و حکومت جامعه اسلامی را برعهده داشت آیا می توانست در گوشه ای بنشیند و تماشگر چنین خیانت ها و جنایت ها در حق قرآن و سنت رسول خدا باشد؟ و اگر در گوشه ای می نشست آیا او را رها می کردند و کاری به او نداشتند یا برای گرفتن بیعت از او در نقطه و به تعبیر خود امام در هر سوراخی می رفت، او را می یافتند؟

به همین خاطر تنها گزینه پیش روی امام، گرفتن شمشیر و قیام در برابر آن همه تباهی ها و بی عدالتی ها و تغییرات در دین و بدعت هایی بود که پس از رسول اکرم آغاز و همواره افزایش یافته بود و تعالیم اسلام را واژگونه و برعکس جلوه داده بود. امام در این حرکت فرزندان و خانواده و عزیزترین خویشان و نیز یاران باوفایش را به همراه برده بود تا نهایت تسلیم در برابر دستور الهی و نیز نهایت سنگدلی و پستی و پلیدی یزید و اطرافیان و لشکرش را نشان دهد.

——————————————————————

در این نوشته از کتاب های زیر استفاده شده است:

منتهی الآمال نویسنده شیخ عباس قمی –

واقعه کرب و بلا نویسنده شمس مریجی –

پرسش و پاسخ پیرامون قیام امام حسین علیه السلام نویسنده احمد قاضی زاهدی –

انگیزه های قیام عاشورا نویسنده محمد دشتی –

نگاهی نو به جریان عاشورا نویسنده زیر نظر سید علیرضا واسعی –

اولین تاریخ کربلا نویسنده ابی مخنف.

امید که خداوند ما را در کنار دوست داران و عزاداران و شیعیان سید الشهداء قرار دهد و از شفاعت آن حضرت تمامی گذشتگان و شهیدان و عزیزان مان را بهره مند سازد.آمین

گذاشتن پاسخ