عجب نباشد اگر مرده ای بجوید جان

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد

تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد

هزار عاشق داری تو را به جان جویان

که تا سعادت و دولت ز ما که را خواهد

ز عشق عاشق درویش خلق در عجبند

که آنچ رشک شهانست او چرا خواهد ؟!

عجب نباشد اگر مرده‌ای بجوید جان

و یا گیاهِ بپژمرده‌ای صبا خواهد

و یا دو دیدهء کور از خدا بصر جوید

و یا گرسنهء ده ساله‌ای نوا خواهد

همه دعا شده‌ام من ز بس دعا کردن

که هر که بیند رویم ز من دعا خواهد

ولی به چشم تو من رنگ کافران دارم

که چشم خیره کُشَت بیندم غزا خواهد

اگر مرا نکشد هجر تو ز من بِحِلَست

اسیر کشته ز غازی چه خونبها خواهد ؟!

سلام و خدمت کردم بگفتیَم چونی ؟

چنان بُوَد مس مسکین که کیمیا خواهد

چنان برآید صورت که بست صورتگر

چنان بُوَد تن خسته کیش دوا خواهد

ز آفتاب مزن گفت و گوی چون سایه

ز سایه ذره گریزد همه ضیا خواهد

زهی سخاوت و ایثار شمس تبریزی

که شمس گنبد خضرا از او عطا خواهد

 

جلال الدین محمد رومی

گذاشتن پاسخ