رؤیایی عجیب

خوابهایی که می بینیم خیلی از اوقات بازتاب افکار و تخیّلات ما هستند. امّا بعضی از رؤیاها از حقایقی حکایت دارند و … . رؤیا از یک جهت ، سه نوع است : رحمانی ، نفسانی و شیطانی. توضیح اینها را ان شاء الله در جای دیگری بیان خواهیم کرد و غرض از ذکر این نکات مقدّمه چینی بود برای ذکر رؤیایی رحمانی که نقل کنندهء آن ، آیة الله حاج سیّد محمّد حسین طهرانی رضوان الله علیه ( در کتاب « معاد شناسی » شان ) است.

qk

« يكي‌ از رفقا و دوستان‌ ما كه‌ جنبۀ رَحِميّت‌ و قوم‌ و خويشي‌ نيز دارد تقريباً در حدود بيست‌ سال‌ قبل‌ براي‌ زيارت‌ عتبۀ مباركۀ آستان‌ عليّ بن‌ موسي‌ الرّضا عليه‌ السّلام‌ به‌ صوب‌ [ = طَرَفِ ] مشهد مقدّس‌ رهسپار شد، و حال‌ خوبي‌ داشت‌. دو سه‌ روز ماند و برگشت‌، و در وقت‌ مراجعت‌ خوابي‌ عجيب‌ كه‌ در آنجا ديده‌ بود تعريف‌ كرد.

گفت‌: در هنگام‌ ورود داخل‌ در حرم‌ نشدم‌ بلكه‌ مؤدّبانه‌ كنار درِ حرم‌ ايستادم‌ و سلام‌ عرض‌ كردم‌، و با خود گفتم‌: من‌ كه‌ به‌ امام‌ و حقّ آن‌ حضرت‌ معرفت‌ واقعيّه‌ ندارم‌ نبايد داخل‌ حرم‌ شوم‌ تا زمانيكه‌ حضرت‌ حاجت‌ مرا بدهند و مرا به‌ حقّ خود و خداي‌ خود عارف‌ كنند.

شب‌ جمعه‌ بود و هوا خيلي‌ سرد بود. در نيمۀ شب‌ كه‌ در يكي‌ از رواقهاي‌ پشت‌ سر نزديك‌ به‌ كفشداري‌ خوابم‌ برده‌ بود در خواب‌ ديدم‌ حضرت‌ تشريف‌ آوردند و با سر انگشت‌ پا چند مرتبه‌ به‌ من‌ زدند و فرمودند: برخيز! برخيز كار كن‌؛ بدون‌ كار درست‌ نمي‌شود.

من‌ خودم‌ را انداختم‌ روي‌ پاهاي‌ آنحضرت‌ كه‌ ببوسم‌، آن حضرت‌ مثل‌ كسي‌ كه‌ خجل‌ شده‌ و شرمنده‌ باشد خم‌ شدند و زير بازوهاي‌ مرا گرفتند و نگذاردند كه‌ من‌ ببوسم‌ و فرمودند: اين كارها چيست‌ ؟

برخاستم‌ رفتم‌ در صحن‌ مسجد گوهرشاد وضو گرفتم‌ و در يكي‌ از ايوانهاي‌ مسجد عبايم‌ را بخود پيچيدم‌ و مشغول‌ خواندن‌ دعاي‌ كميل‌ شدم‌.

در بين‌ دعا خواب‌ بر من‌ غلبه‌ كرد، خوابم‌ برد. در خواب‌ ديدم‌ شخصي‌ كه‌ محاسن‌ قرمز حنائي‌ داشت‌ نزد من‌ آمد و لطف‌ بسيار كرد و گفت‌: ميخواهي‌ برويم‌ با هم‌ گردش‌ كنيم‌ ؟

گفتم‌: بسيار خوب‌! با هم‌ حركت‌ كرديم‌، مرا دور تا دور كرۀ زمين‌ حركت‌ داده‌ بصورت‌ پرواز در بالاي‌ هر شهري‌ تمام‌ افراد آن‌ شهر را ميديدم‌ و خوب‌ و بد آنها را مي‌شناختم‌. و از درياها و اقيانوسها عبور كرديم‌ و به‌ زيارت‌ قبر حضرت‌ رسول‌ و صدّيقۀ كبري‌ و ائمّۀ بقيع‌ عليهم‌ الصّلوة‌ و السّلام‌ رفتيم‌ و پس‌ از آن‌ به‌ زيارت‌ نجف‌ أشرف‌ و كربلاي‌ معلّي‌ و ائمّۀ كاظمين‌ و سامرّاء عليهم‌ السّلام‌ مشرّف‌ شديم‌.

آن‌ مرد در هر جا براي‌ من‌ زيارتنامه‌ ميخواند، و مطالبي‌ عجيب‌ براي‌ من‌ نقل‌ ميكرد و در بين‌ راهها دائماً با من‌ مشغول‌ تكلّم‌ بود.

من‌ از بسياري‌ از حالات‌ بزرگان‌ و ارحام‌ و عاقبت‌ امر آنها سؤال‌ ميكردم‌ و پاسخ‌ مي‌گفت‌: و از حالات‌ بسياري‌ از مردگان‌ از اجداد و ارحام‌ و بزرگان‌ سؤال‌ مي‌كردم‌ و همه‌ را يك‌ به‌ يك‌ جواب‌ ميداد.

سپس‌ مرا به‌ آسمانها برد و به‌ ملاقات‌ فرشتگان‌ و ارواح‌ انبياء و اولياء مشرّف‌ شديم‌، و در بهشت‌ها گردش‌ كرديم‌، و انواع‌ و اقسام‌ نعمت‌هاي‌ بهشتي‌ را ملاحظه‌ كرديم‌؛ چيزهائي‌ كه‌ قابل‌ توصيف‌ نيست‌. و از روي‌ جهنّم‌ در يك‌ طرفة‌ العين‌ عبور كرديم‌ و كيفيّت‌ عذابها را ديديم‌ كه‌ قابل‌ توصيف‌ نيست‌.

پس‌ از اين‌ سيرها بمن‌ گفت‌: ميخواهي‌ برگرديم‌ ؟ گفتم‌: آري‌.

با هم‌ برگشتيم‌. چون‌ در مسجد گوهرشاد وارد شديم‌ و مي‌خواست‌ برود گفت‌: تمام‌ اين‌ گردشها و سيرها پنج‌ دقيقه‌ طول‌ كشيده‌ است‌.

گفتم‌: فقط‌ پنج‌ دقيقه‌ ؟ گفت‌: پنج‌ دقيقه‌ كه‌ گفتم‌ براي‌ آنستكه‌ وحشت‌ نكني‌ و الاّ پنج‌ دقيقه‌ طول‌ نكشيده‌ است‌ بلكه‌ در يك‌ آن‌ انجام‌ گرفته‌ است‌؛ آنجا كه‌ زمان‌ نيست‌، ساعت‌ نيست‌، دقيقه‌ نيست‌.

پس‌ با كمال‌ بشارت‌ و رحمت‌ خداحافظي‌ كرد و رفت‌. گفتم‌: كجا مي‌روي‌ ؟ من‌ با شما كار دارم‌! در پاسخ‌ گفت‌: من‌ بايد بروم‌. إن‌شاءالله‌ هر وقت‌ لازم‌ باشد نزد شما خواهم‌ آمد.

گفتم‌: خيلي‌ از عجائب‌ و غرائب‌ را در اين‌ زمان‌ كوتاه‌ به‌ من‌ نشان‌ دادي‌ و مرا به‌ بسياري‌ از نقاط‌ زمين‌ و عالم‌ بالا بردي‌!

گفت‌: هيچ‌ عجيب‌ نيست‌! خداحافظي‌ كرد و رفت‌.

من‌ از خواب‌ بيدار شدم‌، به‌ ساعت‌ نگاه‌ كردم‌ ديدم‌ كه‌ پنج‌ دقيقه‌ است‌ كه‌ چرتم‌ برده‌، شروع‌ كردم‌ به‌ خواندن‌ بقيّۀ دعاي‌ كميل‌.

اين‌ خواب‌ به‌ اندازه‌اي‌ عجيب‌ بود و مطالبش‌ بقدري‌ جالب‌ و طولاني‌ بود كه‌ قابل‌ ذكر نيست‌. إجمالاً آنكه‌ اين‌ آقا در مدّت‌ سه‌ روز اين‌ خواب‌ را براي‌ ما نقل‌ مي‌كرد؛ بدين‌ طريق‌ كه‌ صبح‌ مي‌آمد و نقل‌ مي‌كرد تا قريب‌ ظهر كه‌ به‌ مسجد مي‌رفتيم‌، و بعدازظهر مي‌آمد و نقل‌ مي‌كرد بقيّۀ آنرا تا نزديك‌ غروب‌ كه‌ آمادۀ مسجد مي‌شديم‌، و به‌ همين‌ منوال‌ تا سه‌ روز نقل‌ خوابش‌ طول‌ كشيد.

اين‌ خواب‌ بقدري‌ عجيب‌ بود كه‌ در همان‌ ايّام‌ كه‌ حقير به‌ همدان‌ به‌ محضر حضرت‌ آية‌ الله‌ جمال‌ السّالكين‌، و زَين‌ الفقهآءِ و المجتهدين‌ و آية‌ الحقّ و اليقين‌ آقاي‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد جواد أنصاري‌ همداني‌ رضوانُ الله تعالي‌ عليه‌ شرفياب‌ شدم‌ و خواب‌ او را نقل‌ كردم‌، ايشان‌ تعجّب‌ نمودند و فرمودند: اين‌ از خوابهائي‌ است‌ كه‌ در زمانه‌ نظير آن‌ يافت‌ نمي‌شود و يا لاأقلّ بسيار كم‌ است‌ و معلوم‌ مي‌شود كه‌ خواب‌ بيننده‌ بسيار قابل‌ و مستعدّ است‌. »

گذاشتن پاسخ