تأملاتی در سیاست (1)

همهء ما ، به حکم تجربه ، می دانیم که معمولاً بحثهای سیاسی به جایی نمی رسند ! در واقع ، من تا به حال ندیده ام بحثی سیاسی به نتیجهء مشخّصی برسد ، به این معنا که یکی از طرفین یا اطراف بحث ، قانع شده و به حقّ بودنِ مخالفینش اعتراف نماید. البتّه هر کدام از طرفین دعوا می توانند ادّعا کنند ادلّه شان کافی و وافی است و طرف دیگر از روی عناد و لجاجت و حبّ نفس و مانند آن « حرف حقّ » را نمی پذیرد ، امّا واقعیّت این است که ، در بیشتر موارد ، ماجرا چیز دیگری است.

اصل مطلب این است که قضایای سیاسی ، وقتی در کف جامعه مطرح می شوند ، معمولاً بدل می شوند به قضایای « جَدَلیّ الطرفین » ، به این معنا که تقریباً هر گروهی می تواند برای اثبات درستی ادّعاهایش دلایلی را سرهم کند. دلیل این پدیده آن است که حکمی که ما نسبت به اتّفاقات مختلف سیاسی می کنیم ، ریشه در جمع بندی ای است که نسبت به قرائن و شواهد مختلف داریم ؛ اتّفاقات مختلف را در ذهن خود – اگرچه به صورت ناخودگاه – مرور می کنیم و در نظر می گیریم و در نهایت ، بر اساس آنها حکم صادر می کنیم. حکمی که صادر می کنیم ، در اکثر قریب به اتّفاق موارد ، نه بر اساس امور قطعی و در نتیجه ، نه از مقولهء « برهان » ، بلکه بر اساس هزاران عاملی است که در ذهن ما ، و بیشتر در ناخودآگاه ما ، جولان می کنند و ناشی از نوع تربیت ، محیط زندگی ، دوستان ، تجارب خوشایند یا ناخوشایند و از این جور مقولات هستند. مدّتی قبل با یکی از دوستان که عقاید سیاسی خاصّی دارد و البتّه انسان باتقوایی است گفتگو می کردم. ایشان در مورد یکی از مسائل سیاسی روز اظهار نظرهای تندی می کرد و ادلّه ای که برای اثبات حرفش اقامه می کرد به نظر خودش کافی ، و به نظر من ناکافی بود. من می دانستم دیدگاه ایشان ، متأثّر از محیطی است که سالها در آن تحصیل کرده و الآن هم در همانجا به تدریس و کار مشغول است. بالأخره به ایشان گفتم : « آیا مطمئنید که اگر به جای … در جای دیگری که از نظر سیاسی نقطهء مقابل اینجاست ( مثلاً … ) تحصیل کرده بودید و الآن هم در آنجا کار می کردید ، باز هم در مورد این مسألهء سیاسیِ خاصّ همین عقیدهء فعلی را داشتید ؟ آیا مطمئنید که اگر به جای اینکه با … نشست و برخاست داشتید با کسی مثل … که از نظر مشی سیاسی نقطهء مقابل اوست دمخور بودید ، باز هم از نظر سیاسی این گونه فکر می کردید ؟ ». دوست منصف من بعد از کمی تأمّل گفت : « باید در این مورد بیشتر فکر کنم » !

روشن است که منظور من این نیست که باید در سیاست قائل به « عدم قطعیّت » شد ، و یا حکم به انسداد باب علم در تحلیل سیاسی کرد. مقصود چیز دیگری است و ان شاء الله در بخش بعد ، توضیحات بیشتری خواهم داد.

گذاشتن پاسخ