نکته بیست و هشتم ( شهد آسایش )

هر چه همت انسان بلندتر باشد ، میلش و شوقش به سمت چیزهای مهمتر جلب می شود ، و آمادگی اش برای صرف نظر کردن از آنچه اهمیتش کمتر است ، بیشتر می شود. تا جایی که برای جرعه ای از شراب طهوری که خدا روزیِ مقرّبین می کند ، حاضر است سفرها کند ، سختیهایی را به جان بخرد و … . این است که می بینی اولیاء خدا ، گاه به راحتی از کنار چیزهایی که برای دیگران خیلی مهم اند ، مثل قدرت ، ریاست و … ، می گذرند. و البته ، سالک صادق و مخلص ، در نهایت به جایی می رسد و به چنان سرور و نشاطی واصل می شود و چنان ثروتی به دست می آورد که حتی در خیال اهل دنیا هم نمی گنجد.

شراب تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش

که تا یک دم بیاسایَم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهرِ دون پرور ندارد شهد آسایش

مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

به لعب زهرهء چنگی و مریخ سلحشورش

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش

بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم

به شرط آن که ننمایی به کج طبعانِ دل کورش

نظر کردن به درویشان منافی بزرگی نیست

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

کمانِ ابروی جانان نمی‌پیچد سر از حافظ

و لیکن خنده می‌آید بدین بازوی بی زورش

گذاشتن پاسخ