مصاحبه با دکتر مهدی گلشنی در مورد علم ، علوم انسانی و …

آشنایی بنده با آقای دکتر مهدی گلشنی به سالهای اوّل تحصیل در حوزهء علمیّة و مطالعهء کتاب مهمّ ایشان « دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر » باز می گردد. متن زیر گفتگویی است که با ایشان انجام شده و در یکی از شماره های خبرنامه فرهنگستان علوم به چاپ رسیده است.

***

* شما در جایی گفته‌اید: «علم آینده چهارچوبی جامع‌تر لازم دارد». لطفاً دراین خصوص توضیح دهید.
– اولاً پارادایم اساسی علم فعلی این است که تمامی جهان طبیعی را برحسب فیزیک و شیمی توضیح دهد. این باعث شده است که علم معاصر دیدگاه محدودی درباره واقعیت داشته باشد. آن تنها به نیازهای مادی انسان توجه دارد و برای کنترل طبیعت و جوامع انسانی به کار گرفته می‌شود و محصولات آن در بسیاری از موارد در جهت نابودی انسانها و تخریب محیط‌زیست به کار رفته است.
ثانیاً در علم رایج غفلت شده است که دانش علمی تنها نوع دانش معتبر نیست، بلکه بعضی حوزه‌های مورد توجه انسان وجود دارد که علم نمی‌تواند چیزی درباره آنها بگوید. برای مثال علم نمی‌تواند دربارة ارزشهای اخلاقی، کارهای هنری و حوزه‌های ماورای‌طبیعی چیزی بگوید، یا به دغدغه‌های اساسی انسان ( مثلاً «ما در اینجا چه می‌کنیم؟» یا «هدف حیات چیست؟») پاسخ دهد و یا حتی مبانی خود علم را توجیه کند. برای پرداختن به این مسائل عمیق‌تر، علم باید در چارچوبی جامع‌تر قرار گیرد. نادیده گرفتن این سؤالات فوق علمی است که علم را غیرانسانی کرده است. توسل به سحر، آسترولوژی و عرفان در غرب، شاهدی گویا بر ناتوانی علم در ارضای نیازهای عمیق انسان است.
ثالثاً برکات علم جدید عمدتاً به ثروتمندان و قدرتمندان رسیده و کمتر فقرا را شامل شده است. در حقیقت، علم و فناوری و شکاف بین اغنیا و فقرا را پر نکرده‌اند و کیفیت حیات انسانی را به سطح قابل قبولی نرسانده‌اند.
علم آینده باید این توضیح ناهموار برکات علم را اصلاح کند و وسیله‌ای برکت‌زا را برای همة انسانها باشد، نه ابزار غلبه بر طبیعت و انسانها. در حقیقت، جهان‌بینی حاکم بر علم فعلی، انسان را به حوزة ماده محدود کرده، احساس اخلاقی انسان معاصر را تضعیف کرده، وسعت دید را از عالمان گرفته و علم را در خدمت قدرتمندان و ثروتمندان قرار داده است تا از طبیعت و انسانها در جهت ارضای آمالشان بهره‌برداری کنند.
به عقیدة این‌جانب از آثار سوء علم می‌توان پرهیز کرد، اگر به جای جهان‌بینی رایج، یک جهان‌بینی جامع‌تر قرار گیرد که همه نیازهای مشروع انسانی ـ چه مادی و چه معنوی ـ را در برگیرد و حیات انسانی را با بقیة جهان مرتبط سازد.
جهان‌بینی اسلامی ، چنین چارچوبی دارد. چون برمحور توحید می‌چرخد و دیدگاهی کل‌نگر به طبیعت دارد، ساختاری سلسه مراتبی برای واقعیت قائل است و منافع درازمدت انسانها را درنظر می‌گیرد. بر طبق این جهان‌بینی، انسان بخشی از یک نظم کیهانی است و باید همة فعالیتهای خود، از جمله فعالیتهای علمی و فناورانه خود را با این نظم کیهانی هماهنگ سازد. اگر این تغییر اساسی در ذهنیت عالمان نسل ما صورت نگیرد، علم آینده به نتایج تخریبی بیشتری منجر خواهد شد و آینده‌ای برای انسانیت باقی نخواهد ماند.

* چرا به علوم انسانی نیازمندیم؟
– به نظر بنده چند دلیل اساسی می‌توان برای اهمیت علوم انسانی ذکر کرد:
الف) علوم انسانی در فرهنگ‌سازی سهمی بنیادی دارند و در تقویت هویت ملی ـ دینی افراد نقشی اساسی ایفا می‌کنند. ازنظر این جانب یک دلیل ضعف هویت در جوانان ما، دوری یا بی‌اطلاعی آنها از فرهنگ بومی است که ریشه در علوم انسانی دارد. در دانشگاههای ما صرفاً به آموزشهای تخصصی دانشجویان عنایت می‌شود و ازاینکه تخصص‌ها در جامعه انسانی به کار می‌آیند و با انسانها سر و کار دارند، غفلت می‌شود، در حالی که این درست نکته‌ای است که در دهه‌های اخیر مورد توجه غرب قرار گرفته است. از جمله برخی از دانشگاههای مهم جهان که در علوم تجربی و فناوری سرآمد هستند (نظیر دانشگاههای MIT و Stanford)، تعداد زیادی از دروس علوم انسانی را برای دانشجویان علوم و مهندسی خود ارائه می‌دهند.
ب) در جامعه اسلامی ما که دین نقش اساسی در زندگی انسانها ایفا می‌کند، آشنایی با فرهنگ اسلامی و استفاده از میراث ارزشمند گذشتگان یک ضرورت است. واضح است که برای تحقق این امر، آشنایی با علوم انسانی ضروری است.
ج) امروزه معلوم شده است که علوم تجربی بار سنگینی از مفروضات فلسفی، جامعه‌شناختی، ایدئولوژیکی و … را در بردارند؛ بنابراین فهم همه‌جانبه این علوم، مستلزم آگاهی از این دانشهاست که جزء علوم انسانی به شمار می‌آیند.
د) امروزه بیشتر از گذشته واضح شده است که علوم تجربی به تنهایی پاسخگوی همه دغدغه‌های انسانی نیستند و پاسخگویی به اینها و حل مسائل انسانها و جوامع بشری با استمداد از علوم انسانی میسر است.
هـ ) شکوفایی دانش در یک زمینة فرهنگی مناسب میسّر است و این چیزی است که علوم انسانی می‌تواند فراهم کند. در دوره درخشان تمدن اسلامی بیشترین رشدها در زمانها و مکانهایی بود که زمینه فرهنگی برای تضارب آرا بیشتر بود و به عالمان بیشتر توجه می‌شد.

* معضلات علوم انسانی و اجتماعی ما چیست؟
– بعضی از معضلات علوم انسانی در کشورمان را می‌توان به شرح زیر برشمرد:
الف) از معضلات علوم انسانی ما بی‌رونقی و بی‌توجهی به این علوم است. نشانه‌های بی‌رونقی علوم انسانی در کشور زیاد است؛ ولی از همه واضح‌تر این است که عمدتاً دانش‌آموزان ضعیف‌تر در دبیرستانها علوم انسانی را بر می‌گزینند و بنابراین دانشجویان ورودی به دانشگاهها در رشته‌های علوم انسانی از لحاظ علمی ضعیف‌تر هستند و این در بی‌رونقی این علوم در جامعه ما بسیار مؤثر بوده است.
ب) در جامعه ما غالب کارگزاران حکومتی و مراکز تصمیم‌گیری حساس در دست فارغ‌التحصیلان علوم مهندسی است و اینها غالباً نسبت به علوم انسانی بی‌عنایت هستند.
وقتی در دورة قاجار علم جدید وارد کشور ما شد، ابهت آن علوم آن‌چنان چشمها را خیره ساخت که فکر کردند آنها همه مسائل کشور را حل می‌کنند و چون در آن موقع علوم انسانی درغرب کاملاً تحت‌الشعاع علوم تجربی بود، این وضعیت به ما نیز منتقل شد و همچنان ادامه دارد و در بی‌رونقی علوم انسانی در جامعه معاصر ما مؤثر بوده است، در حالی‌که در غرب جایگاه علوم انسانی بسیار ارتقا یافته و در حل مسائل بومی آنها نقش اساسی ایفا می‌کند.
د) مشکلی که این روزها بر مشکلات فوق‌الذکر اضافه شده، ارزیابی وضعیت علوم انسانی در کشور توسط مسئولانی است که خود ورودی به این علوم ندارند؛ ولی وضعیت این علوم را با پیمانه‌هایی که مناسب علوم پایه یا مهندسی است، می‌سنجند و از چاپ نشدن مقالات علوم انسانی در مجلات علمی خارج از کشور سخن می‌گویند!
هـ) علوم انسانی مطرح در دانشگاههای ما صرف نظر از بعضی استثنائات، کپیة ناقصی از جریاناتی است که در غرب می‌گذرد. ما در بُعد نظری به تدریس متون غربی اکتفا می‌کنیم و حداکثر حاشیه‌هایی بر آن می‌‌زنیم و چون آن نظرات غالباً بر اساس جهان‌بینی حاکم بر غرب یا شرایط اجتماعی موجود در غرب تدوین شده‌اند، آنها به کار حل مشکلات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ما نمی‌آیند.
در جهت بومی کردن این علوم نیز اقدام قابل ملاحظه کمتر صورت گرفته است. ضمناً در حالی که غربیان مرتباً در مقام تجدیدنظر در نظریه‌های موجود در علوم انسانی و نتایج علمی آنها بوده‌اند و در بسیاری از موارد به حل مشکلات اجتماعی، روان‌شناختی و اقتصادی‌شان نائل شده‌اند، ما کمتر به ابعاد علمی این علوم اعتنا کرده‌ایم.

* آیا علوم انسانی دیگری غیر از آنچه هست، امکان‌پذیر است؟ اگر امکان دارد، این علوم را چه کسانی باید بنویسند؟
– الان شعارهای زیادی در مورد علوم انسانی داده می‌شود؛ ولی در غالب موارد این شعارها خالی از محتوا است. غالب علوم، چه علوم انسانی و چه علوم تجربی مطرح در دانشگاههای ما وارداتی است و کمتر در مورد آنها کار جدی اصیل صورت گرفته است.
علوم یک بعد نظری دارند و یک بعد کاربردی و هر دوی آنها متأثر از جهان‌بینی حاکم بر جوامع علمی است. ما کمتر توجه کرده‌ایم که بسیاری از علوم پیش فرضهای فلسفی مهمی را حمل می‌کنند و اینها در برداشت ما از این علوم مؤثر هستند؛ لذا کورکورانه و بدون توجه به جهان‌بینی اسلامی خود، آنچه از غرب می‌آید پذیرفته‌ایم و این در مورد علوم انسانی بیشتر صادق است.
در بعد عملی هم بدون توجه به نیازها و اولویتها و عنایت به مقتضیات اجتماعی‌مان، نسخه‌های غربی را پذیرفته و پیاده کرده‌ایم. از نظر بنده معنای بومی کردن این نیست که به یافته‌های غربیان بی‌اعتنا باشیم، بلکه به مصداق کلام نبوی که «اطلبوا العلم و لو بالصین» باید علم را از هر جا که میسر است گرفت، ولی‌ آن نیاز به غربال کردن دارد و این کار باید در چهارچوب جهان‌بینی الهی و با عنایت به اولویتهای ملی و مقتضیات اجتماعی‌مان صورت گیرد.
با توجه به نکات فوق به نظر می‌رسد که لازم است اقدامات زیر در حوزة علوم انسانی صورت گیرد:
الف) با توجه به اینکه علوم انسانی غربی عمدتاً از بعد ویژه انسان غفلت کرده‌اند و با انسان در سطح سایر حیوانات برخورد کرده و در بسیاری از موارد یافته‌های علوم تجربی را به علوم انسانی تعمیم داده‌اند، لازم است نظریه‌های رایج در علوم انسانی در پرتو بصیرتهای حاصل از جهان‌بینی اسلامی مورد نقد و ارزیابی قرار گیرند.
ب) مطالبی که در مورد انسان و جوامع انسانی قابل استخراج از کتاب و سنت و کتب بزرگان گذشتة جهان اسلام است، جمع‌آوری شود و مورد بحث و نقد قرار گیرد.
ج) تعامل بین علوم انسانی و علوم محض و فناوری، که در غرب رایج شده است، جدی گرفته شود و در پرتو بصیرتهای اسلامی به دست آمده از این تعامل، برای غنی‌تر کردن مبانی علم و فناوری استفاده شود.
د) نظریه‌پردازی در زمینه‌های مختلف علوم انسانی، با توجه به منابع غنی اسلامی و کشفیات به دست آمده در قرون اخیر، رونق داده شود.
هـ) به بعد عملی علوم انسانی توجه شود و سعی شود از آنها در حل معضلات فردی و اجتماعی میهن عزیز اسلامی‌مان استمداد به عمل آید.
و) در مورد علوم انسانی لازم است که حوزویان کاملاً خود را یا علوم انسانی رایج آشنا کنند و همراه با دانشگاهیان ذیصلاح و با استفاده از منابع دینی، در حلاجی کردن این علوم بکوشند تا در عرضه کردن علوم انسانی روزآمد و هماهنگ با جهان‌بینی اسلامی موفق شوند.

* معیار پیشرفت علمی ما چیست؟ آیا افزایش تعداد مقالات در نشریات داخلی و بین‌المللی معیار مناسبی است؟
– متأسفانه در زمان حاضر هدف پژوهش، که تولید علم جدید و گسترش مرزهای دانش و کاربرد آن است، با مقاله‌نویسی که یکی از نشانه‌های تولید علم و گسترش مرزهای آن است، خلط شده است. اگر تحقیقاتی صورت گیرد و قابل عرضه شدن باشد، باید در معرض نقد و بررسی قرار گیرد و برای این کار، نتایج آن می‌تواند به صورت مقاله برای دیگران عرضه شود. اما نوشتن مقاله هدف نهایی نیست.
اصـولاً هـدف پژوهش، بالا بردن مرزهای دانش و استفاده از دانش موجود برای رفع نیازهای ملی است؛ ولی ما چون در زمان حاضر اعتماد به نفس در ارزیابی کیفی و کمی فعالیتهای علمی را نداریم، به بعضی معیارهای موجود در خارج برای ارزیابی کارهای پژوهشی‌مان متوسل شده‌ایم.
این کار علی‌‌الاصول اشکالی ندارد؛ اما متأسفانه در محیط ما منجر به بعضی جریانات انحرافی گشته است. چه، وسیله خود هدف شده است. در زمان حاضر وسیله‌ای که برای سنجش فعالیت پژوهشی افراد در دانشگاهها و موسسات پژوهشی به کار می‌رود، تعداد مقالات چاپ شد. در مجلاتی است که در فهرست مؤسسه ISI آمده است. در مورد مقالات نظری چاپ شده در مجلات خارج، همین قدر متذکر می‌شویم که در کمتر موردی سرمشق نویسی (نوآوری واقعی) در کار بوده است.
اما در مورد مقالات کاربردی لازم است با تاکید بگوییم که پژوهشهای مربوطه کمتر متوجه رفع نیازهای داخل بوده است. اگر علم ما در جهت رفع نیازهای داخلی به کار برده شده بود، بسیاری از نیازها را از طریق واردات برطرف نمی‌کردیم. پس باید گفت که در واقع فایده عمده مقالات چاپ شده ما به اجانب می‌رسد و مصرف داخلی کمتر دارد! سیاست نادرست اعمال شده در مورد چاپ مقالات در مجلات خارجی باعث شده است که:
ـ بعضی از پژوهشگران توانا که توانایی سازندگی داشته‌اند، کارشان را رها کرده‌اند و به تهیه مقاله پرداخته‌اند؛
ـ بعضی افراد با پرداخت مبالغی، خود را در چاپ بعضی مقالات شریک کرده‌اند؛
ـ افرادی که با تأمل و عمق کار می‌کنند، در ارتقا و رسمی شدن و… مشکل دارند.
ـ افراد نخبه به خاطر زودتر نوشتن مقاله، به کارهای درجه دوم بپردازند و سراغ نوآوری نروند. این چیزی است که من به کرات شاهدش بوده‌ام. دانشجو برای گرفتن مسئله رساله می‌آید، ولی قیدش این است که مسئله‌ای به من بدهید که زودتر منجر به مقاله شود.
آری، به عقیده بنده رتبه علمی کشور ما با تعداد مقالات محققان ما و تعداد ارجاعات به آنها مشخص نمی‌شود.
تنها با ارجاع به فهرست نوآوریها در سطح نظری و ارقام صادرات و واردات ما در سطح کاربردی می‌توان به رتبه علمی واقعی‌مان پی‌برد.
پیشنهادهای بنده این است که در حوزه‌های نظری، باید نوآوریها مورد تشویق خاص قرار گیرد. در حوزه‌های کاربردی نیز فعالیتهای پژوهشی و رساله‌های کارشناسی ارشد و دکتری متمرکز بر نیازهای علمی و صنعتی کشور باشد و این قبیل فعالیتها، در صورت کسب موفقیت، مورد تشویق خاص قرار گیرد. صرف چاپ مقالات در مجلات ISI یا علمی ـ پژوهشی موجب دادن امتیاز کامل به آنها نباشد و وزنة علمی خود مقاله نیز ملحوظ گردد. در صورتی که مقاله‌ای در مجلات غیر ISI یا غیرعلمی ـ پژوهشی چاپ شده، ولی به تشخیص هیأت ممیزه واجد ارزش علمی است، به داوران صاحبنظر برای دادن امتیاز ارجاع داده شود.
همین‌طور در صورتی که خود نویسنده مقاله‌ ادعای ممتاز بودن آن را بکند، آن مقاله به داوران صاحبنظر ارجاع داده شود. به طور کلی باید به ارزیابی صاحبنظران داخلی غیر ذی‌نفع اهمیت بیشتری داده شود.

* فرهنگستان علوم چه نقشی در بررسی وضع علم کشور و پیشبرد مرزهای دانش می‌تواند داشته باشد؟
– فرهنگستان علوم با ظرفیت علمی بالایی که دارد می‌تواند نقش مهمی در تبیین وضعیت علمی کشور و پیشبرد مرزهای دانش داشته باشد. اما متاسفانه از فرهنگستان خواسته نشده که به این مهم بپردازد. خود فرهنگستان هم در حد ظرفیتش به آن نپرداخته و خود را مطرح نکرده است. انتظار می‌رفت که دولت این را از فرهنگستان‌ ها بخواهد؛ اما متاسفانه این امر تا این زمان تحقق پیدا نکرده است.

گذاشتن پاسخ