لحظه لحظه تا کربلا

karbala 3

از روزی که در نهر جانمان فراتِ سوز و علقمهء عطش را جاری ساخته اند ، از شبی که در پیالهء دلمان شربت گوارای ولایت ریخته اند ، دل مان یک حسینیّهء پرشور است. در حسینیّهء دلمان ، مرغ های محبت ، سینه می زنند و اشک های یتیم در خرابهء چشم ، بی قراری می کنند.

سینهء ما تکیه ای قدیمی است ، سیاهپوش با کتیبه های درد و داغ ، که درب آن با کلید « یا حسین » علیه السلام باز می شود و زمین آن با اشک و مژگان ، آب و  جارو می شود !

ما دل های شکستهء خود را وقف ابا عبد الله کرده ایم و اشک خود را نذر این کربلا ، و این « وقف نامه » به امضای حسین علیه السلام رسیده است.

صبح ها وقتی سفرهء عزا گشوده می شود ، دل روحمان گرسنهء عاطفه و تشنهء عشق می شود. ابتدا چند مشت « آب بیداری » به صورت جان می زنیم تا « خواب غفلت » را بشکنیم. زیارتنامه را که می بینیم ، چشممان آب می افتد و « السلام علیک » را که می شنویم ، بوی کربلا به مشام ما میرسد. توده های بغض در گلویمان متراکم می گردد و هوای دلمان ابری می شود و آسمان دیدگانمان بارانی !

سر سفرهء ذکر مصیبت ، قندان دهانمان را پر از حبه قندهای « یا حسین » علیه السلام می کنیم و نمکدان چشم مان دانه دانه اشک بر صورت مان می پاشد ، به دهان که می رسد ، قند و نمک در کاممان می آمیزد و این محلول شور و شیرین ، درمان عشق ماست و ما نمک گیر سفرهء حسین علیه السلام می شویم و این است که تا آخر عمر ، دست  و دل از حسین علیه السلام بر نمی داریم . آنگاه جرعه جرعه زیارت عاشورا می نوشیم و سر سفره توسّل ، ولایت را لقمه لقمه در دهان کودکانمان می گذاریم.

در این خشکسالیِ دل و قحطیِ عشق ، نم نم باران اشک ، غنیمتی است ! خدایا ! ما را به چشمهء کربلا تشنه تر کن !

گذاشتن پاسخ