تجلّی دو اسم مُحیی و مُمیت و داستانی از آیة الله سیّد علی قاضی رضوان الله علیه

خدای متعال بندگانی دارد كه‌ در مقام‌ امن‌ و امان‌ الهي‌ وارد شده‌ ، « فِي‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِر » (القمر ( سورهء پنجاه و چهارم ) ، آیهء ۵۵ ) [ « در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانا » ] قرار گرفته‌ و به‌ درجات‌ اخلاص‌ و قرب‌ الهي‌ فائز گشته‌ اند.

آنها افرادي‌ هستند كه‌ در سير تكاملي‌ خود بسوي‌ ذات‌ مقدّس‌ پروردگار به‌ اسماء كلّيّۀ الهيّه‌ رسيده‌ و به‌ صفات‌ كلّيّۀ الهيّه‌ متّصف‌ شده‌اند. و چون‌ آنها فاني‌ در اسماء و صفات‌ كلّيّۀ الهيّه‌ گشته‌اند و لازمۀ اين‌ درجه‌ از فناء، ظهور و طلوع‌ آن‌ اسماء و صفات‌ است‌ در آئينۀ وسيع‌ وجود آنان‌، بنابراين‌ به‌ اذن‌ خدا و به‌ امر خدا مي‌توانند زنده‌ كنند و بميرانند و روزي‌ دهند و سائر افعالي‌ كه‌ از خدا سر ميزند از وجود آنان‌ ظهور نموده‌ و به‌ اذن‌ و به‌ ارادۀ خدا انجام‌ دهند.

آنها مظهر اسماء الهيّه‌ هستند و به‌ ظهور اسم «‌ المُحيي »‌ زنده‌ ميكنند و به‌ ظهور اسم‌ « المُميت‌ » مي‌ ميرانند

همانطور در آيات‌ قرآن‌ است که حضرت‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ عَلي‌ نَبيّنا وَ آلِه‌ وَ عَلَيهِ‌ السّلام‌ ، مرده‌ را زنده‌ مي كرد و … خودش فرمود : « أُبْرِي‌ُ الاكْمَهَ وَ الابْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتَي‌’ بِإِذْنِ اللَهِ » ( آل‏ عمران ( سورهء سوم ) ، آیهء ۴۹ ) [ « به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود می بخشم ؛ و مردگان را زنده می گردانم » ]  چون‌ آن حضرت‌ مانند اسرافيل‌ كه‌ مظهر اسم «‌ الْمُحيي »‌ است‌ و به‌ بدنها جان‌ مي دمد ، مظهر اين‌ اسم‌ حضرت‌ پروردگار بوده‌ است‌.

و زنده‌ شدن‌ پرندگان‌ از فراز كوهها به‌ دعاي‌ حضرت‌ إبراهيم‌ از همين قبيل‌ بوده‌ است‌.

و حضرت‌ موسي‌ علي‌ نبيّنا و آله‌ و عليه‌ السّلام‌ ، كه‌ عصاي‌ خود را انداخت‌ و اژدها شد مظهر همين‌ اسم‌ بوده‌ است‌. و اینکه از رسول‌ خدا و أميرالمؤمنين‌ و بعضي‌ از ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ در روايات‌ زنده‌ كردن‌ مردگان‌ نقل‌ شده ، از همين‌ قبيل‌ است‌.

و البتّه این اختصاص به انبیاء و ائمّة صلوات الله علیهم ندارد. بلکه در بعضی از اولیاء الله نیز مشاهده شده و می شود.

آیة الله سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی رضوان الله علیه از چندين‌ نفر از رفقا و دوستان‌ نجفیش و آنها از يكي‌ از بزرگان‌ علمي‌ و مدرّسين‌ نجف‌ اشرف‌ ماجرایی را نقل کرده اند که ما عیناً آن را در اینجا ذکر می کنیم. ( ابتدا بنا داشتم بعضی عبارات را تغییر دهم امّا حیفم آمد در قلم ایشان تصرّف کنم ! )

به هر حال ، از آن عالِم نجفی رضوان الله علیه نقل‌ شده که فرمود‌ :

« من‌ دربارۀ مرحوم‌ اُستاد العلمآء العاملين‌ و قدوة‌ أهل‌ الحقّ و اليقين‌ و السّيّد الاعظم‌ والسّند الافخم‌ و طود أسرار ربِّ العالمين‌ آقاي‌ حاج‌ ميرزا علي‌ آقا قاضي‌ طباطبائي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ و مطالبي‌ كه‌ از ايشان‌ أحياناً نقل‌ مي‌شد و احوالاتي‌ كه‌ بگوش‌ مي‌رسيد در شكّ بودم‌.

با خود مي‌گفتم‌ آيا اين‌ مطالبي‌ كه‌ اينها دارند درست‌ است‌ يا نه‌ ؟

اين‌ شاگرداني‌ كه‌ تربيت‌ مي‌كنند و داراي‌ چنين‌ و چنان‌ از حالات‌ و ملكات‌ و كمالاتي‌ مي گردند راست‌ است‌ يا تخيّل‌ ؟

مدّتها با خود در اين‌ موضوع‌ حديث‌ نفس‌ ميكردم‌ و كسي‌ هم‌ از نيّت‌ من‌ خبري‌ نداشت‌. تا يكروز رفتم‌ براي‌ مسجد كوفه‌ براي‌ نماز و عبادت‌ و بجاي‌ آوردن‌ بعضي‌ از اعمالي‌ كه‌ براي‌ آن‌ مسجد وارد شده‌ است‌.

مرحوم‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ به‌ مسجد كوفه‌ زياد ميرفتند، و براي‌ عبادت‌ در آنجا حجرۀ خاصّي‌ داشتند، و زياد به‌ اين‌ مسجد و مسجد سهله‌ علاقمند بودند، و بسياري‌ از شبها را به‌ عبادت‌ و بيداري‌ در آنها به‌ روز مي‌آوردند.

مي‌گويد: در بيرون‌ مسجد به‌ مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ برخورد كردم‌ و سلام‌ كرديم‌ و احوالپرسي‌ از يكديگر نموديم‌ و قدري‌ با يكدگر سخن‌ گفتيم‌ تا رسيديم‌ پشت‌ مسجد، در اينحال‌ در پاي‌ آن‌ ديوارهاي‌ بلندي‌ كه‌ ديوارهاي‌ مسجد را تشكيل‌ مي‌دهد در طرف‌ قبله‌ در خارج‌ مسجد در بيابان‌ هر دو با هم‌ روي‌ زمين‌ نشستيم‌ تا قدري‌ رفع‌ خستگي‌ كرده‌ و سپس‌ به‌ مسجد برويم‌.

با هم‌ گرم‌ صحبت‌ شديم‌، و مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ از اسرار و آيات‌ الهيّه‌ براي‌ ما داستانها بيان‌ مي فرمود و از مقام‌ اجلال‌ و عظمت‌ توحيد و قدم‌ گذاردن‌ در اين‌ راه‌، و در اينكه‌ يگانه‌ هدف‌ خلقت‌ انسان‌ است‌ مطالبي‌ را بيان‌ مي‌نمود و شواهدي‌ اقامه‌ مي‌نمود.

من‌ در دل‌ خود با خود حديث‌ نفس‌ كرده‌ و گفتم‌: كه‌ واقعاً ما در شكّ و شبهه‌ هستيم‌ و نمي‌دانيم‌ چه‌ خبر است‌ ؟ اگر عمر ما به‌ همين‌ منوال‌ بگذرد واي‌ بر ما؛ اگر حقيقتي‌ باشد و به‌ ما نرسد واي‌ بر ما! و از طرفي‌ هم‌ نمي‌دانيم‌ كه‌ واقعاً راست‌ است‌ تا دنبال‌ كنيم‌.

در اين حال‌ مار بزرگي‌ از سوراخ‌ بيرون‌ آمد و در جلوي‌ ما خزيده‌ به‌ موازات‌ ديوار مسجد حركت‌ كرد. چون‌ در آن‌ نواحي‌ مار بسيار است‌ و غالباً مردم‌ آنها را مي‌بينند ولي‌ تا بحال‌ شنيده‌ نشده‌ است‌ كه‌ كسي‌ را گزيده‌ باشند.

همينكه‌ مار در مقابل‌ ما رسيد و من‌ في‌ الجمله‌ [ = کمی ] وحشتي‌ كردم‌، مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ اشاره‌اي‌ به‌ مار كرده‌ و فرمود: « مُتْ بِإذْنِ اللَهِ ! » « بمير به‌ اذن‌ خدا ! ». مار فوراً در جاي‌ خود خشك‌ شد.

مرحوم‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ بدون‌ آنكه‌ اعتنائي‌ كند شروع‌ كرد به‌ دنبالۀ صحبت‌ كه‌ با هم‌ داشتيم‌، و سپس‌ برخاستيم‌ رفتيم‌ داخل‌ مسجد؛ مرحوم‌ قاضي‌ اوّل‌ دو ركعت‌ نماز در ميان‌ مسجد گذارده‌ و پس‌ از آن‌ به‌ حجرۀ خود رفتند. و من‌ هم‌ مقداري‌ از اعمال‌ مسجد را بجاي‌ مي‌آوردم‌، و در نظر داشتم‌ كه‌ بعد از بجا آوردن‌ آن‌ اعمال‌ ، به‌ نجف‌ اشرف‌ مراجعت‌ كنم‌.

در بين‌ اعمال‌ ناگاه‌ بخاطرم‌ گذشت‌ كه‌ آيا اين‌ كاري‌ كه‌ اين‌ مرد كرد واقعيّت‌ داشت‌ يا چشم‌بندي‌ بود مانند سحري‌ كه‌ ساحران‌ مي‌كنند ؟ خوب‌ است‌ بروم‌ ببينم‌ مار مرده‌ است‌ يا زنده‌ شده‌ و فرار كرده‌ است‌ ؟!

اين‌ خاطره‌ سخت‌ به‌ من‌ فشار مي‌آورد تا اعمالي‌ كه‌ در نظر داشتم‌ به‌ اتمام‌ رسانيدم‌، و فوراً آمدم‌ بيرون‌ مسجد در همان‌ محلّي‌ كه‌ با مرحوم‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ نشسته‌ بوديم‌، ديدم‌ مار خشك‌ شده‌ و بروي‌ زمين‌ افتاده‌ است‌؛ پا زدم‌ به‌ آن‌ ديدم‌ ابداً حركتي‌ ندارد.

بسيار منقلب‌ و شرمنده‌ شدم‌ برگشتم‌ به‌ مسجد كه‌ چند ركعتي‌ ديگر نماز گزارم‌، نتوانستم‌؛ و اين‌ فكر مرا گرفته‌ بود كه‌ واقعاً اگر اين‌ مسائل‌ حقّ است‌، پس‌ چرا ما ابداً بدانها توجّهي‌ نداريم‌.

مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ مدّتي‌ در حجرۀ خود بود و به‌ عبادت‌ مشغول‌، بعد كه‌ بيرون‌ آمد و از مسجد خارج‌ شد براي‌ نجف‌، من‌ نيز خارج‌ شدم‌. درِ مسجد كوفه‌ باز به‌ هم‌ برخورد كرديم‌، آن‌ مرحوم‌ لبخندي‌ بمن‌ زده‌ و فرمود: « خوب‌ آقا جان ‌! امتحان‌ هم‌ كردي‌، امتحان‌ هم‌ كردي‌؟ ». »

اين‌ عمل‌ به واسطۀ اسم‌ المُميت‌ پروردگار صورت‌ تحقّق‌ پذيرفته‌ است‌ و بدان‌ قبض‌ روح‌ انجام‌ گرفته‌ است‌.

ghazi1 - Copy1

گذاشتن پاسخ