- توضیحات
- دسته: سیاستِ مُدُن
- منتشر شده در چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۱ ۰۳:۵۵
- بازدید: ۱۴۵۰
[ سیّد محمّد روحانی ، منبع : هفته نامهء پنجره ]
این روزها صحبت از «حقوق بشر» نقل تمامی محافل سیاسی، به خصوص در سطح بینالملل است. درست شبیه «پیروی از یک مد»، هر دولتی که با دولت دیگر اختلاف پیدا میکند، در اولین فرصت اعلام میدارد که طرف مقابل حقوق بشر را در داخل مرزهای خود، به نوعی نقض کرده است. طرف مقابل هم معمولا میداند چگونه باید جواب دهد. فورا اعلام میکند دولت مخالف ما بهتر است به فکر موارد متعدد نقض حقوق بشر در داخل خاک خودش باشد! تقریبا تردیدی وجود ندارد که در این مناقشات، همه به نوعی «راست» میگویند. اما به همان میزان که «راست» میگویند، «مطمئنیم» که «دروغ» هم میگویند! یعنی هیچ کجای دنیا را نمیتوان پیدا کرد که حقوق بشر در آن نقض نشود. اما در عینحال میدانیم، «آخرین» چیزی که دل سیاستمداران بهخاطرش «میتپد»، همان «حقوق بشر» است. غربیها که اینروزها «سبک زندگی» خود را به شکل یک «سرمشق» به همه ملتها تحمیل کردهاند، در اینباره هم سرمشقند. «استفاده ابزاری» از حقوق بشر، یا اگر تعبیر «دیپلماتیک» آن را بیشتر میپسندید، ارائه «استانداردهای دوگانه» برای حقوق بشر، امروزه به یکی از مهمترین هنرهای سیاستمداران غربی تبدیل شده است. اما بحث ما در خصوص حقوق بشر کاری به هیچکدام از این حرفها ندارد. ما نه میخواهیم درباره استفاده ابزاری غربیها از حقوق بشر سخن بگوییم و نه میخواهیم درباره موارد متعدد نقض حقوق بشر توسط آنها حرف بزنیم. بحث امروز ما یک بحث «کبروی» است نه «صغروی». یعنی میخواهیم کمی ریشهایتر به موضوع نگاه کنیم و فارغ از اینکه «حقوق بشر» در کجا رعایت یا نقض شده، درباره «اعلامیه حقوق بشر»، از نقطه نظر «فلسفی»، و مخصوصا «نسبتی که با دین پیدا میکند»، اندکی تأمل کنیم.
مسأله بسیار ساده است. میدانیم تکیهگاه همه حرفها در خصوص حقوق بشر، بیانیهایست که بعد از جنگ جهانی، در سازمانمللمتحد مورد تصویب قرار گرفته است. ما میخواهیم «فارغ از محتوای این بیانیه»، این پرسش را مطرح کنیم که: آیا «اعلامیه حقوق بشر» یک متن «مقدس» است و باید بدون چونوچرا آن را پذیرفت؟ اگر کسی بگوید بله، آنگاه باید پاسخ دهد: پس چرا طرفداران غرب ادعا میکنند که به هیچ امر مقدس و بیچونوچرایی در این عالم قائل نیستند؟ اما اگر بگوییم نه ـ که قاعدتا هم جواب درست همین است ـ آنگاه با سؤال مهمتری مواجه میشویم. وقتی میخواهیم درباره «اعلامیه حقوق بشر» به «نقد و بررسی» بنشینیم، «دین و آموزههای دینی» ما چه جایگاهی در این بررسیها و نقادیها خواهند داشت؟ آیا یک «مسلمان» میتواند هنگام بررسی و نقد و نظر درباره هر چیزی ـ و منجمله، اعلامیه حقوق بشر ـ «قرآن» و «آموزههای قطعی دین» خود را کنار بگذارد؟
در میان ما، این سؤال بیش از همه، متوجه کسانی است که خود را «اصلاحطلب» میخوانند. در جبهه شلمشوربایی که «به قول خودشان»، سروش تا گوگوش (!) را شامل میشود، البته هستند کسانی که «هیچ حجیتی» برای «قرآن» و «منابع دینی» قائل نیستند. اما اگر هنوز در میان آنها کسانی پیدا میشوند که اینطور فکر نمیکنند، خوبست برای یکبار هم که شده، صریح و ساده به این سؤال پاسخ دهند که آیا قرآن را کلام «خدا» میدانند یا نه؟ و اگر پاسخشان مثبت است، آیا معتقدند «کلام خدا» باید «معیار درستی و غلطی» کلام انسان قرار گیرد یا کلام انسانها باید معیار درستی و غلطی کلام خدا باشد؟ توجه کنید: ما هنوز وارد بررسی جملات و عبارات اعلامیه حقوق بشر «نشدهایم». در واقع بحث ما یک بحث «روششناسانه» (Methodologic) است. ممکن است اعلامیه حقوق بشر را بررسی کنیم و احیانا ببینیم همه جملات و عباراتش از نظر ما «خوب» و «مقبول» است. اما پیش از آنکه وارد این بررسی شویم، باید به این سؤال جواب دهیم که: اگر فرضا، جایی از «اعلامیه حقوق بشر» با «قرآن» ناسازگار افتاد، و هیچ راهی برای توجیه و رفع این تعارض باقی نماند، ما «قرآن» را «ملاک اعتقاداتمان» قرار خواهیم داد یا «اعلامیه حقوق بشر» را؟
واضح است که برای یک «مسلمان» هیچ متنی «مهمتر» و «برتر» از قرآن وجود ندارد. یک مسلمان، قرآن را «کلام خدا» میداند و درستی هر کلام دیگری را با کلام خدا میسنجد. تنها چیزی که «مستقل از قرآن» میتواند ـ و باید ـ مورد نظر یک مسلمان واقع شود، «احکام بدیهی عقل» است. «بدیهیأت عقلی» در واقع همان مبانی و اصولی هستند که با کمک آنها «وجود خدا»، «وجود پیغمبر»، و «کلام خدا بودن قرآن» به «اثبات» میرسند. پس از آنکه «ثابت» شد «قرآن کلام خداست»، پذیرفتن هر قضیهای ـ البته به جز همان «اصول فلسفی» و نتایجی که «منطقا» از آن اصول به دست میآیند ـ در گرو این است که با قرآن «سازگار» باشد.
مسلم است که «بیانیه حقوق بشر» از سنخ «اصول منطق» و «بدیهیأت عقلی» نیست. بنابراین، ما مسلمانان هنگامی میتوانیم به اعلامیه حقوق بشر پایبند باشیم که محتوای این اعلامیه با قرآن و آموزههای قطعی دین ما سازگار باشد. اما واقعیت این است که دنیای غرب، عملا از ما میخواهد «مستقل از دین» و اعتقادات دینی خود، برای این اعلامیه «ارزش» و «اعتبار» قائل شویم.
برای روشنتر شدن موضوع، اجازه دهید مثالی بزنیم. حتما شما میدانید که یکی از مسائل بسیار بحثبرانگیز در تاریخ علم حقوق، مسأله «مجازات اعدام» است. هنوز هم در میان نظریهپردازان فلسفه حقوق، این پرسش مطرح است که: آیا ما حق داریم برای برخی از جرائم، حکم اعدام تعیین کنیم یا اینکه بهتر است این حکم بهطور کامل لغو شود؟ از قدیمالایام تا به امروز، عدهای طرفدار لغو مجازات اعدام بودهاند و عدهای مخالف آن. من فعلا نمیخواهم در اینباره مفصل بحث کنم فقط میخواهم بگویم که نه مجاز دانستن حکم اعدام از زمره اصول مسلم منطقی و فلسفی است و نه غیرمجاز دانستن آن. اما یک موضوع مسلم است: ما بهعنوان یک «مسلمان» چارهای نداریم جز اینکه «نظر دینمان» را درباره حکم اعدام سؤال کنیم. اگر قرآن و روایات معتبر دینی، حکم اعدام را جایز ندانسته باشد، ما با چه مجوزی میتوانیم به خودمان اجازه دهیم که کسی را اعدام کنیم؟ و متقابلا، اگر برای برخی از جرائم، قرآن و روایات معتبر دینی، با قاطعیت حکم اعدام را لازم دانسته باشد، ما با چه استدلالی میتوانیم از این حکم سرپیچی کنیم؟
حالا فرض کنید ـ فقط فرض کنید ـ اعلامیه حقوق بشر، بر خلاف آموزههای مسلم دین ما، خواهان لغو مجازات اعدام ـ مثلا بهدلیل «خشونتآمیز» بودن این حکم ـ باشد. آن وقت تکلیف ما چیست؟ حتما متوجه هستید که بنده حکم اعدام را بهعنوان یک مثال عرض کردم و در مثال مناقشه نیست. فرض بفرمایید ـ باز هم فقط فرض بفرمایید ـ بر اساس بیانیه حقوق بشر، برخی از مجازاتهایی که در دین ما جایز و بلکه لازم شمرده شده، «خشونتآمیز» تلقی شود؛ مثل «شلاق» یا مجازاتی که برای دزدی تعیین شده است. اکنون تکلیف ما چیست؟
همه حرف ما این است که ما ناچاریم بر پایه «ایدئولوژی» و «دینمان» تعیین کنیم که «در چه جاهایی خشونت لازم است» و در «چه جاهایی ممنوع». «غربیها» هم در اینخصوص «ایدئولوژی» خاص خودشان را دارند و ـ چنانچه در مقالات قبل توضیح دادیم ـ بر خلاف ادعایی که میکنند، «به هیچ وجه فارغ از ایدئولوژی نیستند». چیزی که هست، آنها با کمک ابزارهای تبلیغاتی قدرتمندی که در اختیار دارند، «ایدئولوژی خاص خودشان» را به دیگران «القاء» میکنند. نتیجه این میشود که بسیاری از ما، «تحت تأثیر تفکری که در غرب حاکم است» ـ و هر روز و هر ساعت از طریق فیلم و کتاب و ماهواره و اینترنت به خورد ما میرود ـ برخی از «دستورات دینی» خود را «خشونتآمیز» تلقی کرده از پذیرفتن آنها ابا داریم. اوج مصیبت زمانیست که میبینیم بسیاری از تحصیلکردگان ما، حتی به اندازه یکچندمی که به «اینترنت» مراجعه میکنند، «قرآن خودمان» ـ یا بهتر بگویم «قرآن خدا» ـ را نمیخوانند که «خالق هستی» با صدایی پرطنین در آن میفرماید: زن و مرد زناکار، هر یک را صد ضربه شلاق بزنید و «در دین خدا»، «دلسوزی» شما را «فرا نگیرد»، اگر ایمان دارید به خدا و روزی دیگر. «الزانیه و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده و لاتأخذکم بهما رأفه فی دین الله ان کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر» [سورهنور، آیه۲]
گذاشتن پاسخ