دربارهء « آرزوهای بزرگ »

eq

چند روزی است که مطالعهء « آرزوهای بزرگ » ( = Great Expectations ) ، نوشتهء چارلز دیکنز ، را به پایان برده ام. این کتاب ، یکی از رمانهای قوی و تأثیر گذار کلاسیک است و تا به حال از روی آن چندین فیلم تهیه کرده اند.

چارلز دیکنز بعد از نوشتن « دیوید کاپرفیلد » مجله ای با عنوان « Household Words » ( = « سخنان خانگی » ) راه اندازی کرد. امّا در سال ۱۸۵۸ با ناشر این مجله اختلافی پیدا کرد ، و در سال ۱۸۵۹ به انتشار مجله ای جدید با نام « All the Year Round » ( = « سرتاسر سال » ) اقدام کرد. این مجله با « داستان دو شهر » آغاز شد و بعدها ، از دسامبر ۱۸۶۰ تا اوت ۱۸۶۱ م ، « آرزوهای بزرگ » به صورت داستانی دنباله دار در آن به چاپ رسید.

ماجرای مطرح شده در این رمان ، که به صورت اتوبیوگرافی از قول « پیپ » ( شخصیت اصلی داستان ) نوشته شده‌ ، از سال ۱۸۱۲، ( هفت سالگی پیپ ) ، تا زمستان ۱۸۴۰ اتفاق افتاده است.

کتاب ، ۵۹ فصل دارد که سه بخش داستان را تشکیل می دهند ؛ بخش اول از فصل اول تا پایان فصل نوزدهم ، بخش دوم از فصل بیستم تا آخر فصل سی و نهم ، و بخش سوم از فصل چهلم تا پایان کتاب.

شخصیتهای دخیل در این داستان بسیار استادانه پردازش و معرفی شده اند :

خواهر بد اخلاق و عبوس پیپ. دیکنز ، از زبان پیپ ، در همان ابتدای داستان او را با عنوان « خانم جو گارجری » معرّفی می کند ،

« جو گارجری » شوهر خواهر او ( آهنگری محجوب ، پرتوان ، شریف و مهربان ) ،

« مگویچ » زندانی فراری که به خاطر کمکی که پیپ به او کرده بود بعدها هزینهء « آقا » شدن پیپ را تقبّل می کند ،

« خانم هاویشام » ، یکی از شگفت انگیزترین شخصیتهای خلق‌شده توسط دیکنز. در جشن عروسی داماد او را « قال می گذارد » و مراسم به هم می خورد. میس هاویشام هم در همان خانهء قصر مانند ، با همان لباس می ماند ، هیچ چیز را تغییر نمی دهد ، حتّی میزی که کیک عروسی بر روی آن بوده و حتی خودِ کیک ، ساعتها را هم روی همان ساعت شوم متوقّف می کند ، پرده ها را می کشد و اجازه نمی دهد نور آفتاب به درون خانه بیاید و به شدت از مطلع شدن از تاریخ فرار می کند.

« استلا » ، دخترخواندهء خانم هاویشام ، زیبا و مغرور. خانم هاویشام سعی کرده او را تبدیل به انتقام گیرندهء خود از مردها کند ، او نیز همچون خود هاویشام ازدواجی ناموفق دارد و در آخر بعد از فوت شوهرش ، با پیپ ازدواج می کند.

« جگرز » ، وکیل مدافعی بسیار مقتدر که واسطهء بین مگویچ و پیپ است. توصیفات دیکنز در مورد شخصیّت ، روابط اجتماعی ، نوع برخورد او با افراد مختلف و اعجاز او در دادگاهها به نظر من یکی از ارزشمندترین بخشهای این کتاب است.

« ومیک » ، کارمند دفتر جگرز ، مشاوری مطمئن و خوش برخورد. هوای پدرش را خیلی دارد و هر کاری برای خوشحال کردن او می کند. دو نقش بسیار متفاوت دارد ؛ در دفتر آقای جگرز مثل او خشک و مقرّراتی و … است ، امّا در خانه خیلی راحت و خوش مشرب است ،

« پدر ومیک » ، پیرمردی زنده-دل و خوش. رابطهء بسیار خوبی با پسرش دارد ،

« هربرت پاکر » ، دوست صمیمی پیپ. آرزوهای بسیاری در سر دارد و طرحهایی برای آیندهء کاری اش. سرانجام با کمک پیپ در کارش پیشرفت قابل توجّهی می کند ،

« پدر هربرت » ، عیالوار و گرفتار !

« مادر هربرت » ، بی حواس و گرفتار تخیّلات خود-بزرگ پنداری.

در این کتاب علاوه بر نکاتی که تا اینجا گفتیم ، چند مسألهء دیگر نیز قابل توجه است :

۱ ) در این کتاب بخشی از وضع دادگاهها و محکومین آن زمان ترسیم شده است.

۲ ) روایت داستان ، بسیار صمیمانه و روشن است و صحنه های عاطفی ( مثلاً حالات عاشقانهء پیپ ) بسیار خوب بیان شده.

۳ ) دیکنز ، در جاهای مختلف این داستان ، به خوبی از بیان طنز آمیز استفاده کرده ( مثلاً در توصیف رفتارهای پدر و مادر هربرت ).

[/vc_column][/vc_row]

2 دیدگاه ها

  1. ویدا
    نوامبر 06, 2016 10:08 پاسخ

    به نظرم زیباترین قسمت داستان علت علاقه ی مک ویچ به پیپ است که در زمان ملاقاتشان در هجده سالگی پیپ با او در میان می گذارد
    او میگوید تو سوهان را بخاطر ترس از من آوردی ولی تکه کیک را برای خودم

    • makhtoom
      نوامبر 06, 2016 14:46 پاسخ

      نظر شما کاملا درسته

گذاشتن پاسخ