نگرش و رفتار نخبگان مسلمان نسبت به جنگهاي صلیبی ( 2 )

محيي الدين ابن عربي

محيي الدين ابوعبدالله محمد بن علي بن محمد بن احمد بن عبدالله طايي اندلسي معروف به ابن عربي در سال ۵۶۰ ق/ ۱۱۶۵ م در شهر مرسيه در جنوب شرقي اندلس ديده به جهان گشود، يعني در زمان محمد بن سعد بن مردنيش حاكم بخش شرقي شبه جزيره اندلس، كه ابن عربي خود بر آن تأكيد مي كند. در جواني رهسپار مشرق زمين شد و آنجا ماند تا عمر خود را سپري کرد. زمان حضور او در مشرق زمين (شام، مصر، حجاز و آسياي صغير) اوج منازعات مسلمانان با صليبي هاست. عارف معناگرايي كه براي تكميل سير و سفر معنوي و طريقت صوفيانه و عارفانه دست به سفري دور و دراز زده، بر اين باور است كه مناسبات روحي و اجتماعي خود را خارج از چارچوب‌هاي اعتقادي شكل داده است و بر اين اساس مي گويد:

قلب من پذيراي هر نقشي است

مرتع آهوان، معبد راهبان

بتخانه اصنام و كعبه حجاج

اوراق تورات، و مصحف اسلام

دين من دين عشق است، به كاروان عشق روي آوردم

دين و ايمان من عشق است.

او كه دل خود را پذيراي همه اديان مي داند و تمام تلاشش آشتي ميان همه اديان و آئين‌هاست و در ذيل آيه “ذر” درسوره اعراف معتقد است اين كه خداوند نگفت “الست بواحد” يعني بر يگانگي خويش گواه نگرفت، بلكه بر ربوبيت خود شاهد خواست، چون او مي دانست كه عده‌اي مشرك و عده‌اي ديگر موحد خواهند شد، امّا همگان ربوبيت او را باور دارند. امّا همين روح لطيف “روامدار” اهل تسامح و دور از تعصب ديني و مذهبي، نسبت به تجاوز مسيحيان و صليبي ها به سرزمين‌هاي اسلامي سخت متعصب است. زيرا او براين باور است تجربه‌هاي دروني و عرفاني و وصول به حقيقت هستي از مسير طريقت ها، واقعيتي بيروني را كه سالم و جامعه‌اي آرام و منسجم باشد مي طلبد. اهل طريقت در جامعه سراسر پاره و از هم گسيخته نمي توانند كامياب باشند. درك اين واقعيت اجتماعي است كه از او عارفي اجتماعي و پردغدغه نسبت به سرنوشت سياسي اجتماعي مسلمين مي‌سازد.

ابن عربي در پاسخ به كيكاوس اول پادشاه سلجوقي روم كه از او تعيين تكليف کرده بود در نامه‌اي بلند از او خواست به عنوان نماينده خدا بر روي زمين مسيحيان را از سرزمين اسلام دور کند.

درست است كه او عارف رها شده از مرزها و حدود تقسيم بندي ادياني است، همانطور كه دين خود را عشق و دلش را پذيراي هر ديني مي داند، امّا به همان دليل كه گفته شد –عارفي تجربي و زمان شناس – از نظر او بستر و محيط حركت معناگرايانه انسان بايد سالم باشد، لذا حضور مسلمين در سرزمينهاي اشغالي شرق مديترانه را برنمي تابد و از آنها مي-خواهد هجرت كنند و به دياري ديگر بروند.

“هجرت كن و در ميان كفار نمان؛ كه اين كار مايه خواري دين اسلام و برتري كفر بر توحيد است؛ درحالي كه خداوند فرمان پيكار داده است تا زماني كه دين خدا بر سرير عزّت نشيند و آيين كافران به حضيض ذلّت فرو غلتد. تا مي تواني ازدرآمدن به ذمّه و زنهار كافر دوري كن و بدان كه اگر كسي بتواند از ميان كافران بيرون شود و مع ذلك در ميان ايشان بماند بهره اي از اسلام نبرده است؛ چه آن كه پيامبر صلي الله عليه و آله از چنين كسي بيزاري جسته است و البته پيامبرخدا صلي الله عليه و آله از مسلمان بيزاري نمي جويد. آن حضرت صلي الله عليه و آله فرموده است: “من بيزارم از مسلماني كه در ميان مشركان بماند”. پيامبر براي اسلامِ چنين مسلماني ارزش و اعتبار قائل نشده است. خداوند درباره كسي كه ميان مشركان مرده است مي فرمايد: “اِنّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْملائِكةُ ظالِمي اَنْفسِهِم قالوا فيمَ كُنْتَمْ؟ قالُوا: كُنّا مَسْتَضْعَفينَ فِي الاَرضِ. قالوا: اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللهِ واسِعةً فَتُها جِروا فيها؟ فَأُولئِكَ مَأواهُم جَهنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيراً” بدين سبب ما در اين زمان زيارت بيت المقدس و اقامت در آن را بر مردم ممنوع كرده ايم، چرا كه بيت المقدس در دست كفّار است. در آن جا كفّار بر مسلمانان ولايت و حاكميت دارند و مردم در كنار ايشان روزگار بس ناگواري را مي-گذرانند. پناه مي بريم به خدا از حاكميت هواي نفس. مسلماناني كه امروزه به زيارت بيت-المقدس مي روند و در آن جا اقامت دارند همانانند كه خداوند درباره ايشان فرموده است: “ضَلَّ سَعْيهُمْ فِي الْحَياةِ‌ الدُّنْيا وَ يحْسَبُونَ آَنَّهُمْ يحْسِنُون صُنْعاً”. با سلام گفتن، اطعام كردن و برآوردن نيازهاي بندگان مؤمن خدا، به آنان دوستي و محبت بورز. بدان كه مؤمنان همگي چونان پيكر يك انسان هستند كه اگر عضوي از آن به درد آيد ديگر اعضا بيتابي و بي قراري كنند. مؤمن نيز چنين است. چنانچه برادر مؤمنش به مصيبتي گرفتار آيد گويي او خود بدان گرفتار آمده است و از درد او دردمند مي شود. اگر مؤمني چنين نباشد پيوند برادري ايماني ميان او و ايشان نباشد. خداوند مؤمنان را برادر يكديگر دانسته است، چنان كه ميان اندام‌هاي پيكر آدمي پيوند برادري ساخته است”. خرسندي او از فتح انطاكيه در سال ۶۱۲ ق / ۱۲۱۵ م بدست پادشاه سلجوقي روم قابل توجه است. خودش در اين باره مي گويد:

“زماني كه سلطان ظفرمند انطاكيه را در محاصره داشت ما در سيواس بوديم و ماه رمضان بود. شبي خواب ديدم كه سلطان منجنيقها را به طرف اسكندريه نشانه رفت و آن را سنگباران كرد و رهبر قوم كشته شد. من سنگها را به آرا و انديشه هاي صائب پادشاه تعبير كردم و گفتم كه به خواست خدا انطاكيه را خواهد گشود. شكر خداي را همان شد كه در خواب ديدم و روز عيد فطر انطاكيه را فتح كرد. از خواب تا فتح بيست روز فاصله شد. اين واقعه در سال ششصد و دوازده رخ داد .”

اين تأثيرپذيري از واقعيت هاي جامعه و دغدغه هاي عمومي مسلمانان است كه از او عارف صوفي ممتازي مي سازد. در يك سو تا آن هنگام كه در اندلس بوده شاهد اشغال اكثر مناطق اسلامي اندلس از سوي مسيحيان بوده و اينك ناظري در مشرق زمين و شاهد حضور صليبي هاي هم پيمان جنبش بازپس گيري. بر اين اساس است كه به صليبي هاي مهاجم مي-تازد و آرزو مي كند سرزمين هاي اسلامي زيرپاي اشغال‌گران آزاد شود تا طريقت تكامل انسان هموار شود.

نتيجه

آنچه مسلم است اين كه عالمان مسلمان مشرق اسلامي در قرون پنجم و ششم هجري ديدگاه و نگرش متفاوتي نسبت به جنگ صليبي اتخاد كردند. اگرچه سلّمي و ابن عساكر كه به ترتيب نسلي، ميراث شاگردي غزالي را داشته اند (سلّمي شاگرد ابوحامد غزالي و ابن عساكر شاگرد سلّمي) موضع نسبتاً فعالي در برابر جنگ صليبي داشته اند، امّا بيشتر از منظر فقه و اخلاق ضرورت مقاومت در برابر صليبي ها را تعقيب كردند و در عين حال از نگرش تقديرگرايانه يا مشيت نگري تاريخي دور نبوده اند. غزالي به عنوان مجدد دين اسلام در قرن پنجم هجري به رغم حضور در جغرافياي جنگ و اشغال، هيچ نقش فعالي به خود نگرفت و از كنار اين حادثه مهم آرام عبور كرد.

اما عالمان ديني مغرب اسلامي بيشتر از مشرقي‌ها واقع گرا و زمان شناس اند، چه فقيه باشند، فقيه متصلب نسبتاً خشكي مثل ابن العربي و چه عارف، همانند ابن عربي كه تسامح و روامداري او زبانزد همه بود. آنان در فرعي و اصلي كردن مسايل جهاني مسلمين موفق تر بوده و هنگامي كه جغرافياي اسلام درمعرض پاره گي و تجاوز است، درگيري هاي كلامي و فكري، كمتر آنها را از پرداختن به مسأله فراگير و عمومي مسلمانان غافل كرده است. درست است كه منازعات فكري و رقابتهاي فرهنگي در مشرق بيشتر بوده،‌ امّا سكوت عالمان بزرگ اين ديار مثل غزالي در برابر صليبي ها بي ترديد غيرموجه است.

منابع و مآخذ

– ناشناس (۱۴۱۰ق)؛ اخبار مجموعه؛ تحقيق ابراهيم الابياري، قاهره: دارالكتاب المصري.

– ابن خلكّان، ابوالعباس شمس الدين احمد (۱۹۶۸)، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، تحقيق احسان عباس،‌ بيروت، دارصادر.

– ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (۱۳۷۰)؛ تاريخ ابن خلدون؛ ترجمه عبدالمحمدآيتي، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.

– ابن شاكر كتبي، صلاح الدين ابوعبدالله محمد (۱۹۸۲)؛ فوات الوفيات؛ تحقيق بشارعواذ معروف، بيروت.

– ابن عذاري؛ البيان المغرب في اخبار الاندلس و المغرب (۱۹۸۳)، تحقيق لوي پروونسال، بيروت: دارالثقافة.

– ابن العربي، … (۱۹۹۰)؛ قانون التأويل؛ تحقيق محمد سليماني، بيروت: دارالغرب الاسلامي.

– ابوبكرمحمد بن عبدالله معافري اشبيلي (۲۰۰۳)؛ احكام القرآن؛ تحقيق علي محمد بجاوي، بيروت: (۱۳۹۲)؛ و تحقيق محمد عبدالقادر طلا، بيروت: دارالكتب العلميه.

– ابن عربي، محيي الدين ابوعبدالله محمد بن علي طايي اندلسي (۱۳۳۹ق)؛ الفتوحات المكيه في معرفة الاسرار الملكيه و المكيه؛ قاهره.

___ (۱۹۰۶)؛ محاضرات الابرار؛ قاهره.

___ (۱۳۱۲)؛ الذخاير و الاعلاق؛ بيروت.

– ابن عساكر،‌ ابوالقاسم علي بن حسن (۱۹۵۵)، ‌تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكرللطباعة و النشر و التوزيع.

____‌ ابوالقاسم علي بن حسن (۱۴۰۴)، ‌الاربعون في الجهاد، تحقيق عبدالله بن يوسف الجديع، كويت، دارالخلفا للكتاب العربي.

– ابن فارض، ابوحفص (بي تا)، ديوان، بيروت، المكتبة الثقافيه.

– آسين پالاسيوس، ميگوئل (۱۳۸۵)؛‌ زندگي و مكتب ابن عربي؛ ترجمه حميدرضا شيخي، تهران: انتشارات اساطير.

– اعراب،‌ سعيد (۱۹۸۷)؛ مع القاضي ابي بكر ابن العربي؛ بيروت: دارالغرب الاسلامي.

– اولوداغ، سليمان (۱۳۸۴ش)؛ ابن عربي؛ ترجمه داوود وفايي، تهران: نشرمركز.

– حامد ابوزيد، نصر (۱۳۸۶ش)؛ چنين گفت ابن عربي؛ ترجمه سيد محمد راستگو، تهران: نشرني.

– حنبلي، مجيرالدين (۱۹۷۳)، ‌الانس الجليل بتاريخ القدس و الخليل، عمّان (اردن)، مكتبه المحتسب.

– دجاني- شكيل، هاديه (۱۹۹۲)، القاضي الفاضل عبدالرحيم البيساني العسقلاني و دوره التخطيطي في دولة صلاح الدين و فتوحاته، بيروت، مؤسسه الدراسات الفلسطينيه.

– زبيدي، مرتضي (۱۳۱۱)، اتحاف السادة المتقين، قاهره، بي تا.

– زركلي، خيرالدين (۱۹۸۴)،‌ الاعلام، بيروت، دارالعلم للملايين.

– زعبوب، عادل (۱۹۸۰)، منهج البحث عندالغزالي،‌ بيروت،‌ مؤسسه الرسالة.

– سبكي،‌تاج الدين (بي تا)،‌ طبقات الشافعيه الكبري،‌ بيروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر.

– عباس، احسان (۱۹۶۸)؛ رحلة ابن العربي الي الشرق كما صوّرها قانون التأويل؛ مجله الابحاث، بيروت: الجامعه الامريكيه، سال ۲۱، ش ۲ – ۳- ۴٫

– عدّاس، كلود (۱۳۸۷ش)؛ درجستجوي كبريت احمر؛ ترجمه فريدالدين رادمهر، تهران: انتشارات نيلوفر.

– عريكيز،‌جمال محمد سالم خليفه (۲۰۰۶)، فقهاء الشام في مواجهة الغزوالصليبي، قاهره، عين للدراسات و البحوث الانسانيه و الاجتماعية.

– عنان، محمد عبدالله (۱۳۶۹ق)؛ تاريخ دولت اسلامي در اندلس؛ ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران: انتشارات كيهان، ج ۳٫

– غزالي، ابوحامد محمد (۱۳۴۴)، الردالجميل، تحقيق محمد عبدالله شرقاوي،‌ قاهره، دار امين للنشر و التوزيع.

…………………………………، تحفه الملوك، تحقيق محمدتقي دانش پژوه، مشهد،‌مجله دانشكده ادبيات، ش۲ و ۳٫

– فروخ، عمر (۱۹۴۸)، التصوف في الاسلام، بيروت،‌ بي نا.

– كربن، هانري (۱۳۸۴ش)؛ تخيل خلاق در عرفان ابن عربي؛ ترجمه انشاء الله رحمتي، تهران: جامي.

– مبارك، زكي (۱۹۷۰)، الاخلاق عندالغزالي، قاهره، دارالشعب.

– مدكور، ابراهيم و ديگران (۱۳۸۷ش)؛ نمادگرايي در انديشه ابن عربي؛ ترجمه داود وفايي، تهران: نشرمركز، ۱۳۸۷٫

– مقدسي بشاري، ابوعبدالله محمد بن احمد (۱۳۶۱ش)؛ احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم؛ ترجمه علينقي منزوي، تهران، شركت مولفان و مترجمان ايران.

– مقري تلمساني،‌ احمد بن محمود (۱۹۸۶)؛ نفح الطيب عن غصن الاندلس الرطيب، تحقيق احسان عباس و محمد محيي الدين عبدالحميد، بيروت: دارصادر.

– موسوي بجنوردي، كاظم (۱۳۷۰)، دايرة المعارف بزرگ اسلامي (ج ۴)، تهران، مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي.

– نعيمي، عبدالقادر (۱۹۹۰)، الدارس في تاريخ المدارس، بيروت، دارالكتب العلميه.

– Drory, Joseph (2004); some observation During a visit to Palestine by Ibn al- Arabi of seville in 1092-1095, crusades, vol 3, U.S.A, SSCLE.

– Christie, Niall (2007), Motivating Listeners in the Kitabal – Jihad of “Ali ibn tahir al – Sulami (d-1106). Crusades, Vol6, U.S.A, ssclE.

 

گذاشتن پاسخ