نگرش و رفتار نخبگان مسلمان نسبت به جنگهاي صلیبی ( 1 )

[ رحیق مختوم : عنوان کامل مقاله ، « بررسي تطبيقي نگرش و رفتار نخبگان و عالمان ديني مشرق و مغرب اسلامي نسبت به جنگ‌هاي صليبي ( بررسي موردي: غزالي، سلّمي، ابن عساکر در شرق، ابوبکر ابن العربي و محيي‌الدين عربي در غرب ) » است.

در کُل ، مقالهء خوبی است ، هرچند بعضی از نکات مطرح شده در آن ( مثلا یکی دو نکته از نکاتی که در مورد دیدگاههای محی الدین ابن عربی مطرح شده است ) جای نقد و تأمّل دارند. ]

مقدمه

حادثه جنگ‌هاي صليبي که بخش‌هايي از شرق جهان اسلام را مدت دو قرن به خود مشغول كرد در دوره ظهور و تثبيت، كمتر انديشه گر مسلماني را در مشرق اسلامي به واكنش واداشت. حتي تاريخ نگاران مسلمان هم كه وقايع جنگ صليبي را در كنار ساير حوادث تاريخي به قلم كشيده اند از نگرش و رفتار نخبگان يعني سكوت و انفعال آنان و علت آن سخن نمي‌گويند، و اگر هم معدود انديشه ورزان و عالمان ديني بودند كه پس از تثبيت سلطه صليبي‌ها بر صفحات شرقي مديترانه به دولتمردان هشدار مي دادند و يا عواطف اجتماعي را تحريك مي كردند،‌ فقط با بيان و يادآوري روايات نبوي درباره “جهاد” و فضيلت آن خطابه‌اي را مي‌آراستند و يا با تدوين جهاديه ها و توجه به “ادبيات فضيلت‌نويسي” سهمي نسبتاً اندک در مهم جلوه دادن مقاومت ضدصليبي و ضرورت آزاد‌سازي شهرهاي اشغال شده اسلامي به خود اختصاص مي‌دادند. به عبارت ديگر تلاش اين نخبگان ديني تلاشي براي “نظريه‌پردازي”در راستاي تبديل رويه دولت ها و حكومت ها نبود؛ بلكه به جهاد از منظر “اخلاق” يا بخشي از “فقه” مي‌پرداختند. و اگرهم رهروان آنها در نسل‌هاي بعد در صدد توجيه سكوت يا انفعال بعضي از انديشه‌گران نخبه ديني برآمده اند از اين باب كه جهاد “واجب كفايي” است نه “واجب عيني” سخن گفته اند؛ مثل غزالي كه نخبه خارق العاده قرن پنجم و به اعتبار روايت غير مستند و غير صحيح “ظهورمجدّد دين درهرصدسال” نوآور و مجدّد قرن پنجم در جهان اسلام بوده، امّا به عنوان شخص حاضر در شام در همان زمان نسبت به تهاجم صليبي سكوت کرد. مي توان آن دسته از رفتار نخبگان برجسته را كه همانند رفتار غزالي سكوت و انفعال نيست از نظر جامعه‌شناسي بيشتر يك “كنش تاريخي” دانست تا يك “تغييراجتماعي” .

طبق تحقيقي که نويسنده کتاب «موقف فقهاء الشام و قضاتها من الغزو الصليبي» با استناد به منابع معاصر جنگ‌هاي صليبي مثل «ذيل تاريخ دمشق» نوشته ابن قلانسي، «تاريخ دمشق» ابن عساکر، «بغيه الطلب في تاريخ الحلب» ابن عديم، «کتاب الجهاد» سلمي و «طبقات الشافعيه الکبري» سبکي انجام داده تأکيد مي کند در روزگار حمله اول صليبي در منطقه شام يکصد و شصت (۱۶۰) فقيه و قاضي صاحب نام بوده که اغلب آنها در اين حادثه نقشي فعال و عکس‌العملي نسبت به اين تهاجم فراگير صليبي نداشته اند.

البته اين نکته را نبايد ناديده گرفت که پس از ظهور صلاح الدين در صحنه جنگ هاي صليبي فقيهان و عالمان و قاضياني او را همراهي کرده اند. مثل ابوالمحاسن ابن شداد (۵۳۹-۶۳۲ق)، ضياءالدين عيسي هکاري (۰۰۰-۵۸۵ق) و ناصح الدين عبدالرحمن شيرازي (۵۵۴-۶۳۴ق) و يا بعضي از فقيهان محلي که در حوزه نفوذ اجتماعي خود در جنگ مشارکت کرده اند. مثل شهاب الدين بلاغني فقيه مقيم حماه که در سال ۵۷۳ق و به هنگام محاصره شهر توسط صليبي ها اسير شد.

اما در مشرق اسلامي عالمان و فقيهاني مثل غزالي، سلمي و ابن عساکر که نفوذ و اثرگذاري فرامنطقه اي داشته اند کم بوده اند، همچنان که در مغرب اسلامي محيي الدين ابن عربي و قاضي ابن العربي اين چنين اند.

غزالي و جنگ صليبي:

ابوحامد امام محمدغزالي عالم بزرگ علوم ديني كه در نيمه قرن پنجم هجري (۴۵۰ ق) زاده شد در عمركوتاه خود (وفات ۵۰۵ ق / ۱۱۱۱ م) با تأليف كتب مهم و اثرگذار در فرهنگ و انديشه اسلامي خصوصاً “احياء علوم الدين” هم عنوان مجدّد اسلامي قرن پنجم را از آن خود كرد و هم با بزرگ ترين تأليف خود، نگاه متفكران و نخبگان پس از خود را به خويشتن جلب كرد. بديهي است اين نخبه ديني که با تاليف احياء علوم الدين آنقدر بر جامعه و انديشه اجتماعي اثر مي گذارد كه به قول سبكي صاحب “طبقات الشافعيه”: «لولم يكن لدي المسلمين الّاالاحياء لكفي» ، و يا به قول امام نووي عالم محدث بزرگ شافعي در قرن هفتم «كادالاحياء ان يكون قرآنا» ، در حوادث بزرگ و فراگير اجتماعي هم مي‌توانست اثرگذار باشد. از حوادث مهمي كه در عهد او رخ نمود يكي همين جنگ هاي صليبي بود كه درست در روزگار اقامت ده ساله غزالي در شام و در بيت‌المقدس (۴۸۸ – ۴۹۸ ق) بر صحنه مناطق شرقي مديترانه پديدار شد. امّا چرا اين نخبه قرن پنجم كه در توجيه بزرگي خطر شيعيان اسماعيلي مذهب و دولت متبوع آنها در مصر آن همه هشدار مي دهد و چندين كتاب مي نگارد، در اين باره دست به قلم نبرده و از اشغال بخشي از جهان اسلام دم نمي زند؟

از پيشينيان و عالمان گذشته كسي در اين باب سخني نگفته و به اين “سكوت و انفعال” و چرايي آن اشاره اي ندارد. فقط معدودي از غزالي پژوهان جديد در اين باره با رويكردي توجيه گرانه يا منتقدانه نوشته اند. استاد جلال الدين همايي در پژوهش گران‌سنگ خود در توجيه سكوت غزالي چنين نوشته است «اولاً جهاد مطرح شده در شريعت اسلامي، واجبي كفايي است نه عيني، ثانياً جهاد اختصاص به غزا و محاربه ندارد؛ بلكه يكي از مصاديق آن جهاد قلمي است كه او هم با بيان و خطابه و تأليف از اسلام حمايت كرد. غزالي پس از سال‌ها جنگ و جدال مذهبي به خطاي خود واقف شد و صلح و آرامش را بر كشمكش ترجيح داد.» بد نيست بدانيم همين نخبه ديني قرن پنجم بسياري از آثار جنجال برانگيز خود مثل “فضائح الباطنيه و فضايل المستظهريه” را كه كشمكش و جدال مذهبي را ترويج مي كرد در همين دوره ده ساله نگاشت. محمدعبدالله شرقاوي كه كتاب “الردالجميل” غزالي را تحقيق و تصحيح كرده بر اين عقيده است كه پاسخ غزالي به تصوف مسيحيت و نفي نگرش‌هاي توحيدي – عرفاني مسيحيان در همين كتاب به منزله جنگ با صليبي ها و نشان از موضع ضد مسيحي صليبي اوست.

عمرفروخ در كنگره بزرگداشت غزالي در دمشق در سال ۱۹۶۱ و در كتاب خود به نام “التصوف في الاسلام” اين رويكرد را سياست عمومي عارفان و صوفيان دانسته، و حتي از دو نمونه ديگر مثل “ابن فارض مصري” و “محيي الدين ابن عربي” نام مي برد. البته گفتني است كه عمرفروخ به اشتباه ابن عربي و ابن فارض را يكسان ديده است، در حالي که ابن فارض معروف به سلطان العاشقين شاعربزرگ صوفي مشرب (۵۷۶ – ۶۳۲ ق) نسبت به جنگ صليبي منفعل بود، امّا ابن عربي عارف بزرگ اندلسي مواضع متعددي عليه تهاجم صليبي ها داشته و نگارنده در ادامه مقاله بدان پرداخته است. شايد تنها منتقد مشهور غزالي، زكي مبارك است كه معتقد است اين سكوت و انفعال هيچ توجيهي ندارد و در زماني كه عالمان و نخبگان مسيحي درصدد تحريك عواطف مسيحيان مغرب زمين عليه مسلمانانند او چرا سكوت پيشه كرده است. البته از اين نكته نگذريم كه در ميان آثار منسوب به غزالي رساله اي كوچك و مختصر به نام “تحفه الملوك” را به او نسبت داده اند كه ظاهراً نسخه اي منحصربه فرد از آن در مجموعه اياصوفيه تركيه بوده است . در باب يازدهم اين رساله با عنوان “درحثّ برجهاد” مي نويسد: «بدان كه چون شهري يا ولايتي از ديار اسلام را كافران بگرفتند،‌ بر همه مسلمان‌ها واجب شود در وقت نيت جهاد كردن و به جهاد رفتن چون استطاعت يابند.» غزالي در ادامه همين مطلب آورده «… از اين بهتر كه عمر در رضاي خداي تعالي نفقه كني و بيت المقدس كه قبله انبياء عليهم السلام است از كافران بازستاني؛ و تربت خليل كه خوك خانه كافران كرده اند، از دست ايشان بيرون آري.» بگذريم از اين كه با توجه به مضامين متعدد منطبق بر فقه حنفي در اين رساله و تعصب غزالي نسبت به فقه شافعي در اين انتساب ترديد جدي بايد كرد،‌ امّا پاسخ غزالي به قاضي ابوبكر ابن العربي فرستاده ويژه يوسف بن تاشفين اميرمرابطي مغرب اسلامي و صدور فتوا به نفع امير براي غلبه بر مسيحيان اندلس و ملوك الطوائف سركش مؤيد اين نظر است كه ابوحامد در عزلت و گوشه نشيني حوادث سياسي و اجتماعي را رها نكرده و صرفاً به تهذيب نفس خود نپرداخته؛ بلكه برعكس به آن سوي جهان اسلام و مسيحيان اندلس توجه داشته است. زماني مي توان سكوت غزالي نسبت به تهاجم صليبي را پذيرفت كه او فقط در حوزه مسائل فردي و اخلاقي ورود كرده و از مسائل اجتماعي و عمومي فاصله گرفته باشد. در صورتي كه هم با اسماعيليان و فاطميان درمي آميزد و هم به تهاجم مسيحيان اندلس عكس العمل نشان مي دهد. پس به يقين مي توان گفت غزالي وظيفه خود را نسبت به حمله صليبي ها انجام نداده و حاکمان و اميران شام و عراق را هشدار نداده است.

سلمي و جنگ صليبي

ابوالحسن علي بن طاهربن جعفربن عبدالله قيسي سلمي (۴۳۱ – ۵۰۰ ق / ۱۰۳۹ – ۱۱۰۶ م) فقيه و نحوي بزرگ از نخستين فقيهان شامي است كه با تدوين «كتاب الجهاد» حساسيت و دغدغه خود نسبت به جنگ هاي صليبي را نشان داده است. ظاهراً آنگاه كه نزد فقيه ابوعلي حسن بن عتبه بن منساور ورّاق (متوفي ۴۹۴ ق / ۱۰۵۷ م) و در منزل او مقارن تهاجم صليبي ها اين حديث پيامبر: «وقد وعد طائفه من امته بالنصر علي عدوهم» را استماع كرده و در ادامه تلمذش از فقيهان و محدثان مغربي مالكي مذهب و ايرانيان مالكي مذهب، مثل ابوعلي حسن بن محمد بن حسين ابهري (متوفاي اواخر قرن پنجم) روايت هاي جهادي الموطأ مالك بن انس را شنيده، جهاديه خود را عليه صليبي ها نوشته است. وي كه به هنگام اقامت ابوحامد غزالي در شام از او هم تأثيرگرفته و شيفته دانش و روشش شده “كتاب الجهاد” خود را اندكي پس از اشغال قدس توسط صليبي ها نوشته است. نسخه اي از كتاب الجهاد سلمي با شماره ۳۷۹۶ و ۴۵۱۱ از مجموع مخطوطات ظاهريه دمشق در مكتبه الاسد همان شهر نگهداري مي‌شود.

امانوئل سيوان استاد تاريخ دانشگاه عبري اورشليم و خانم كارول هيلبراند استاد تاريخ اسلام در دانشگاه ادينبورگ و از متخصصان جنگ هاي صليبي و انديشه سياسي در اسلام و از پژوهندگان پرتلاش در مفهوم جهاد در انديشه اسلامي در دوره ميانه و جديد بخش‌هايي از اين كتاب را منتشر كرده اند. پروفسور نيال كريستي استاد تاريخ دانشگاه بريتيش كلمبيا و کالج کورپس کريستي در ونكوور كانادا – ترجمه انگليسي بخش‌هايي از آن را در نشريه سالانه “انجمن مطالعات جنگهاي صليبي و شرق لاتين” ارائه داده است.

علي بن طاهرسلمي فقيه شامي که خطبه ضدصليبي خود را در شام با برداشت از قرآن كريم قرائت کرده و در آن جهادكنندگان در راه خدا را مؤمنان حقيقي مي داند و از حاكمان و رعاياي آنها مي خواهد “دست از امور غيرمهم شسته، با جان و مال خويش جهاد كنند” . او علت اصلي اين تهاجم و اشغال را همانند علت حمله مسيحيان به اندلس و سيسيل دانسته و مي نويسد: «عده اي از دشمنان به جزيره سيسيل حمله بردند، حال آنكه مسلمانان در حال جدل و رقابت بودند، و به همين طريق شهرها را يكي پس از ديگري در اندلس تصرف كردند. هنگامي كه براي آنان محرز گشت كه اندلس علاوه بر اغتشاش و تفرقه مستمر از اختلاف رهبران و دخالت هاي امرايش رنج مي برد، تصميم‌شان براي تصرف آن قاطع و اشغال بيت المقدس بهترين آرزوشان گرديد.»

اين فقيه شامي در كتاب مختصر “الجهاد” خود با استناد مكرر به رواياتي از پيامبر، مسلمانان را از بي توجهي نسبت به جهاد دفاعي در برابر صليبي ها هشدار مي دهد، ولي نكته قابل توجه رويكرد تقديرگرايانه يا مشيت گرايي تاريخي اوست كه اشاره و اعلان مي كند: «دست از گناه برداريد. در غيرآن صورت خداوند شما را به انتقام گناه در دستان دشمن نابود خواهد كرد.» و در ادامه مي گويد جهاد با نفس خويش يا همان جهاد اكبر، پيش شرط جهاد با صليبي هاست. بنابراين بايد ابتدا به پاكسازي خود پرداخته و سپس به جهاد با روم يا همان صليبي ها بروند:

«جهاد با نفستان را بر جهاد با دشمنان‌تان مقدم بداريد، تا هنگامي كه شما در ميان دشمنانتان هستيد و آنان را از نافرماني خالق متعال برحذر مي كنيد در اميد پيروزي بر آنها موفق خواهيد بود. آنچه ميان خود و خدايتان است را درست كنيد تا مشكلي كه در وضعيت كنوني وجود دارد برايتان درست شود‌ و دشمني تان به صلح ختم شود. نافرماني تان را نسبت به خداي تعالي بگسليد و با انجام كارجديدي به گسستن آن ادامه دهيد. شايد خداوند دشمن‌تان را نابود كرده، شما را فرمانرواي جهان گرداند. شايد كه او شما را نظاره كند كه چگونه عمل مي كنيد و آنچه را خداوند و پيامبرش راجع به اولويت اقامه جهاد دستور داده، آيا عمل مي‌كنيد. مهم ترين اولويت، جديت در اطاعت از خدا و صداقت در جهاد است. از سخنان خداي تعالي اين است كه: «اي اهل ايمان! در نمازتان خاشع و فروتن باشيد، پروردگارتان را بپرستيد و اعمال نيكو انجام دهيد. شايد كه كامياب شويد.» و سپس مي‌فرمايد: «به سوي خدا بشتابيد در اقامه ي جهاد.»

سلمي براي ترغيب بيشتر فرمانروايان مسلمان و نيز مسلمين، احاديثي كه در آن كشف و شهودي براي جنگجويان رخ داده و تصويري از تنّعم در بهشت است را بيان مي‌كند. او در يك مورد رويايي را از زبان سعيد بن حريث مخزومي صحابي پيامبر كه به جنگ با روميان رفته بود نقل مي كند.

آنچه با مطالعه “كتاب الجهاد” سلمي بدست مي آيد اين نكته است كه او با تمسك به آيات و روايات مختلف از منظر فقه و اخلاق، ضرورت مبارزه با صليبي ها را دنبال مي‌كند. ازجمله از عالمان ديني جغرافياي جنگ که به فضاسازي “جهادي” سلّمي پاسخ داد شيخ محيي الدين بن زكي خطيب دمشق بود. او با فتح و بازگرداندن بيت المقدس توسط صلاح الدين ايوبي همان رويكرد را بازخواني كرد:

«ايها الناس ابشروا برضوان الله الذي هو الغاية القصوي و الدرجه العليا، لمّا يسره الله علي ايديكم من استرداد هذه الضالة من الامة الضالة و ردها الي مقرها من الاسلام بعد ابتذالها في ايدي المشركين قريباً من مائه عام.»

ابن‌عساكر و جنگ صليبي

ابوالقاسم علي بن ابي محمد حسن بن هبة الله معروف به ابن‌عساكر (۴۹۹ – ۵۷۱ ق / ۱۱۰۵ – / ۱۱۷۶ م) كه در تاريخ اسلام شهرت او بيشتربه گنج‌نامه تاريخي اش -“تاريخ مدينه دمشق”- است از شاگردان معروف علي بن طاهرسلّمي است. نگاه و نگرش او و يا به عبارت ديگر حساس بودنش نسبت به حضور صليبي ها در جهان اسلام پيش از ديگر آثارش در همان تاريخ معروفش هويداست، همان جايي كه مسيح موعود را توصيف مي‌كند. يعني کسي که به نظر ابن عساكر قبل از روز واپسين (قيامت) ‌به همراه مهدي موعود بازخواهد گشت و در دروازه‌هاي بيت المقدس پيروزي مسلمانان را نظاره خواهد كرد.

ابن عساكر در سرگذشتنامه مسيح، آن دوران را كه مقارن اوج قدرت صليبي ها و نزاع آنها با نورالدين زنگي مخدوم خودش است تصوير مي‌کند:

«چوپان زاده اي بيزانسي كه والدين او شيطان اند در حال حركت و پيشروي عليه مسلمانان است، با پانصدهزار سرباز از راه خشكي و پانصدهزار سرباز ديگر از راه دريا و ميان عكا و صور از كشتي پياده مي شوند. آنگاه او خواهد گفت: «اي مردم كشتي، از آن بيرون آييد» وي سپس دستور خواهد داد كه كشتي ها را بسوزانند. مسلمانان از پي كمك خواهند آمد. سپس براي يك ماه خواهند جنگيد، مسلمانان هيچ فردي را ميان خودشان و قسطنطنيه و رم نمي يابند. وقتي مسلمانان در آن موقعيت هستند، خواهند شنيد كه دجال بر آنان سلطه يافته است. آنچه به دست دارند، بر زمين انداخته و بازخواهند گشت. خشكسالي‌اي بر مسلمانان فرود آمده و هنگامي كه آنها در آن وضعيت هستند، صدايي از آسمان خواهند شنيد كه مي گويد: «شاد باشيد، به ياريتان مي آيند.» آنها به او خواهند گفت: «عيسي بن مريم فرود آمده است.» آنها به خاطر او شادي مي كنند و او به خاطر آنها،‌آنها به او خواهند گفت: اي روح خدا در نماز پيشواي ما باش.» او به آنها خواهد گفت: «خداوند اين جامعه مسلمانان را محترم داشته، بنابراين هيچ كس نبايد پيشواي نماز آنها باشد، جز يكي از آنها… پس از آنكه عيسي نمازش را به پايان مي‌رساند، نيزه بر خواهد گرفت به سوي دجال رفته و وي را خواهد كشت…»

نكته جالب توجه در بيان پيش گويي ابن عساكر نسبت به حضرت مسيح، حركت دوگانه سپاه از راه دريا و خشكي و ذكر دو شهر مهم صليبي يعني عكا و صور است. به علاوه نااميدي مسلمانان شام و از جمله ابن عساكر در روزگار غلبه صليبي ها بر صفحات شرقي مديترانه آنان را به باور “موعودي” خويش در روز رستاخيز متمايل كرده است.

ابن عساكر علاوه بر آنچه در تاريخ دمشق گفته است، رساله اي مفقود به نام “فضائل عسقلان” هم داشته كه ظاهراً در پاسخ به سقوط شهر عسقلان به دست صليبي ها در سال ۱۱۵۳ م نوشته و فقط بخش‌هايي از آن در تاريخ دمشق ابن‌عساكر باقي مانده است. وي مشابه جهاديه سلّمي و ديگر جهاديه ها كتاب “الاربعين في اقامه الجهاد” يا “الاربعون في الجهاد” را بنا به تقاضاي نورالدين زنكي نوشته است.

جان مايه ي اصلي چهل حديث ابن عساكر چهارنكته است: ۱) اهميت جهاد در مقايسه با ديگر وظايف شرعي؛ ۲) مجازات آناني كه وظيفه جهاد را ناديده مي گيرند؛ ۳) پاداش كساني كه جهاد را اقامه مي كنند و ۴) الزاماتي كه قبل از اقامه جهاد، انجامشان برمجاهدان فرض است.

قاضي ابوبکر ابن العربي

از همان روزگار اوليه حضور مسلمانان در شبه جزيره ايبري هسته هاي مقاومت مسيحي در آن سرزمين شكل گرفت. پلايو كه در منابع عربي و اسلامي از آن بلاي ياد شده است از فرماندهان مسيحي بازمانده از نبرد گوتها و مسلمين در منطقه اشتورياس در شمال شبه جزيره بود كه به رغم تعداد كمي از نيروي انساني در اختيار خود، جنبش “بازپس گيري” اسپانيا را در صخره اي به نام خود شكل داد . او با سيصد مرد وارد آن صخره شد و هرچند انبوهي از آنان از دم تيغ مسلمانان گذشتند، اما نهايتاً سي مرد بازمانده زير پرچم و فرماندهي او مقاومت را دنبال كردند و مسلمانان هم نااميد آنها را رها كردند. در كشاكش نبردهاي جنبش بازپس گيري با مسلمانان در قرن پنجم ق / يازدهم م فرناندوي اول پادشاه قشتاله و ليون كه از نسل پلايو بود، اين مسير را دنبال كرد و فرزندش آلفونس ششم با بازپس‌گيري طليطله در صفر ۴۷۸ ق/ ۱۰۸۵ م جنبش را وارد مرحله جديدي كرد. با ورود دولت صنهاجي مرابطين از شمال افريقا به اندلس در نهضت بازپس‌گيري مدتي توقف ايجاد شد و يوسف بن تاشفين با تسلط بر بخشهايي از آن منطقه و رام كردن شاهان پراكنده ملوك الطوائف تا حدودي سلطه و قدرت اسلامي بر آن سرزمين را احيا كرد. او وقتي وارد منطقه اندلس شد خود را نيازمند تأييد مشروعيت سياسي از جانب خليفه مسلمين و عالمان بزرگ شرق جهان اسلام ديد، لذا قاضي ابوبكر ابن العربي (۴۶۸ – ۵۴۳ ق / ۱۰۷۶ – ۱۱۴۸م) به همراه پدرش رهسپار مشرق شد تا هم مشرقي را كه از توان و قدرت عالمانش شنيده بود ازنزديك ببيند و هم مأموريت دولتي خود را برگزار كند. او به همراه پدرش ابومحمد كه از برجستگان علوم كلامي و اصول بود و در اشبيليه زادگاهش “كان بدراً في فلكها “در آغاز ربيع الاول ۴۸۵ ق حركت كرد. آنطور كه خود مي گويد دستاورد و خاطرات اين سفر طولاني ده ساله را در سفرنامه اي به نام “ترتيب الرحله للترغيب في الملة” گرد آورده ولي اين كتاب در حياتش از بين رفته است و بخشهايي از آن در اثر ديگرش به نام قانون التأويل ديده مي شود، ‌ضمن آنكه سعيد اعراب با بازخواني و بازسازي آن در ديگر آثار، خلاصه اي از آن را با عنوان “مع القاضي ابوبكر ابن العربي “‌ در اختيار علاقه مندان و پژوهشگران قرار داده است. او سفر را در شرايط حساس سياسي– اجتماعي اندلس آغاز كرد. او در اين مورد مي-نويسد: “ولم يمكن بارضنا المقام” و همينطور در ادامه مي گويد: “خرجنا والاعداء يشمتون بنا ” مسير حركت او به بيت المقدس بنا به آنچه از قانون التأويل برداشت مي شود اين گونه است:

اشبيليه (آغاز ربيع الاول ۴۸۵ ق)? مالقه? غرناطه? المريه (در مسير خشكي) بجايه (مسيردريايي)?عنابه?تونس?سوسه?مهديه و سپس قيروان، او در قيروان مدتي همنشين فقيهان بوده است. “ولزمت فيها مجالس المتفقهين” قيروان مهديه?اسكندريه (دريايي)? قاهره? بيت المقدس.

او در اقامت خود سه سال و اندي مقيم قدس بوده و علاوه بر تحصيل در بيت المقدس از اماكن مورد علاقه خود بازديد كرده و از آن اماکن و بعضي حوادث اجتماعي‌شان سخن گفته است. مانند صخره مائده نزديك بيت المقدس، ‌محراب داوود۱۱و يا از انقلابي مسلمان ساكن همين محراب داوود كه عليه والي فاطميان قدس قيام كرده است.۱۲

اولاً سرزمين فلسطين ابن العربي را به خود جذب كرده بود. او در همين سفرنامه دو مكتب فقهي شرق و غرب عالم اسلامي را توصيف كرده و اولي را كه به استنباط و اصول ادله و استخراج علل بها مي دهد، مكتب عراقي (الطريقه العراقيه) و دومي را الطريقه القيروانيه ناميده و معتقد است در فلسطين و بيت المقدس جمع اين دو روش و مكتب جاري است و جايگاه فقهي آن را چيزي متفاوت از دو حوزه شرق و غرب مي داند. كه البته به قول احسان عباس در اينجا بايد در سخن مقدسي صاحب احسن التقاسيم تأمل كرد كه مي گويد اين خطه يعني بيت‌المقدس و فلسطين شأن علمي نداشته است و در آنجا: “… فقيه تنها، اديب كمياب است، مجلس مناظره و درس ناياب”. او در اوايل سال ۴۹۲ ق / ۱۰۹۹ م همزمان با اشغال فلسطين توسط صليبي ها مقيم اسكندريه و چند ماه بعد در محرم ۴۹۳ ق شاهد مرگ پدر در اسكندريه بود. همو پس از ده سال سفر علمي و مأموريت دولتي (۴۸۵ – ۴۹۵ ق) موفق شد با منشور خليفه و فتواي عالم برجسته مشرق زمين يعني غزالي به زادگاه خود بازگردد. فتوايي كه تأمل در مفاد آن و تأثيرگذاري آن بر افكار عمومي و جامعه نخبگان و سياست مداران مغرب اسلامي اين سؤال را به ذهن متبادر مي كند كه چرا ابوحامد كه خود در زمان هجوم صليبي ها ساكن شام است، سكوت كرده و عليه صليبي ها فتوا نمي-دهد و هيچ دولتي و حاکمي را بر نمي‌انگيزد، ولي نسبت به حضور مسيحيان در اندلس حساس است.

توجه به مفاد فتواي ابوحامد غزالي تاييد اين نکته است که سکوت او نسبت به حمله صليبي ها قابل توجيه نيست. او که خواسته قاضي ابوبکر را پاسخ مي دهد و از خليفه صدور تاييديه امارت مرابطين را مي خواهد به تاثيرگذاري اجتماعي خود در جهان اسلام واقف است.

“يوسف در اظهار شعار امامت خليفه المستظهر بر حق است و اين بر هر پادشاهي كه به يكي از اقطار مسلمانان مستولي شود واجب است. و چون آن پادشاه كه مشمول حكم خلافت است به شعار خلافت عباسي ندا در داد، اطاعت او بر همه رعايا و رؤساء واجب است و مخالفت با او مخالفت با امام است. و هر كه تمرد كند و عصيان ورزد حكم او حكم ياغي است و حق امير است كه او را به نيروي شمشير از تمرد و عصيانش بازگرداند. و بايد كه با گروه متمردان قتال كند تا به اطاعت او درآيند،‌ بويژه اگر از مسيحيان كه دشمنان خداوند هستند براي مقاتله با مسلمانان كه اولياء خداوندند ياري خواسته باشد، و بايد با آنان جنگيد تا به اطاعت امير عادل كه متمسك به فرمانبرداري از عباسيان است درآيد. و چون دست از مخالفت برداشتند واجب است كه دست از آنان برداشته شود. البته اين حكم شامل مسلمانانشان مي شود نه مسيحيان. در اين پيكارها هرچه از اموالشان به دست افتاده بايد به ايشان يا به ورثه آنان بازگردانيده شود. و آنچه از زنان و فرزندانشان در قتال به اسارت گرفته مي شوند همه مهدورند و در آنها ضماني نيست. و حكم ايشان به طور كلي در بغي و عصيان به دست اميري است كه به فرمانبرداري از خلافت تمسك مي جويد و بر منابر و بلاد به نيروي سلاح مستولي است و حكم باغي به دست نايب امام است، هرچند به سبب عواملي كه پيش مي آيد منشور به نام او نرسيده باشد. چنين كسي به حكم قرينه حال، نايب امام است، زيرا بر هر امام واجب است كه به هر مسلمان عادلي كه بر قطري از اقطار زمين استيلا يافته است و به نام او خطبه مي خواند و به شعار او ندا مي دهد و مردم را به عدل و انصاف وا مي دارد،‌ اذن دهد. و شايسته نيست كه گمان برده شود كه امام به چنين اميري راضي نباشد و از اذن دادن به او بازايستاد. اگر منشور امارت دير برسد چه باك زيرا گاه در نوشتن آن و گاه در ارسال آن موانع پيش مي آيد. اما اذن و رضايت، پس از آنكه وضع امير در عدالت و سياست روشن شد و معلوم گرديد كه مي توان مصالح مسلمانان را به او تفويض كرد، در ترك آن رخصت جايز نيست. حال اين امير (يوسف بن تاشفين) آشكار شده و شكي در آن نيست. اگر براي نگاشتن و ارسال مكتوب خليفه مانعي وجود ندارد و اين فتنه خاموش نمي شود مگر به اينكه اذن صريح و منشور صادر شود آن سان كه براي ديگر امرا صادر مي شود، ‌بر حضرت خلافت صدور اين منشور واجب است. زيرا امام حق، عاقله اسلام است و روا نيست كه اجازت دهد كه در اقطار زمين آتش فتنه اي افروخته بماند، مگر آنكه به هر وسيله اي كه ممكن شود آن را خاموش گرداند.”

اگر بخواهيم دستاورد يا نگرش قاضي ابن العربي نسبت به تجاوز صليبي ها را بيان كنيم با اين نظر محقق يهودي معاصر “ژوزف دروري” استاد دانشگاه بارايلان بايد همراهي کرد. او مي گويد: “وي تنها شاهد شناخته شده دهه آخر حكومت سلجوقي و آغاز جنگ هاي صليبي است كه از بيت المقدس ديدن كرده و اطلاعات مستند و دست اولي از شهرهاي فلسطين و ساكنان مسلمان آن ارائه مي دهد. او در اين زمان حقايقي از تجاوز صليبي ها را (فرانك ها) دريافته بود.”

او در عبارتي صريح و شفاف تجاوز صليبي ها به شرق و فلسطين و شام را تقبيح مي‌كند. ابن العربي مي نويسد: “اگر شما فقط سوريه و عراق را ده دهه ي ۴۹۰ ق ديده باشيد، در اين صورت شاهد تدوين علمي،‌ دانش فراوان، جامعه اي امن، ساكن و متحد بوده ايد كه شكوه و جلال آن را نمي توان توصيف كرد،‌ زيرا جلوه و درخشش آن بيش از حد تصور است. اما يك سرنوشت شوم، باد سردي را از شمال و جنوب آورد كه سوريه را نيست و نابود كرد. نواي اسلام از مسجد الاقصي محو شد و در صبح روز جمعه ۱۸ شعبان ۴۹۲ ق/ ۱۱ ژوئيه ۱۰۹۹م، سه هزار مرد و زن از جمله عبادت كنندگان باتقوا و عالم كه به خاطر عبادت و حالت روحاني شان شهرت داشتند، در آنجا اعدام شدند. بانوي دانشمندي از شهر شيراز نيز در قبة السلاسل به همراه زنان ديگر كشته شد. “

به هرصورت او كه خود در اندلس شاهد ستيز و اشغال مسيحيان عضو جنبش بازپس-گيري بوده و در شرق هم حوادث اوليه اشغال صليبي ها را پي مي گرفته نسبت به تهاجم مسيحيان روشنگري كرده و هم شاهان و سلاطين را هشدار مي دهد و هم لايه هاي عمومي جامعه را. شايد بتوان اين برداشت فقهي او را مرتبط با واقعيت هاي تهاجم صليبي ها چه در شرق و چه در غرب دانست. ابن العربي فقيه مالكي استقبال از شهادت را در جنگ با كفار تجويز مي كند و اين كمتر در ميان فقيهان مالكي يا ظاهري اندلس ديده مي شود.

گذاشتن پاسخ