نقد فلسفه ( فصل سوم : دلایل مخالفان فلسفه – 1 )

مخالفین فلسفه یک دست نیستند و اینطور نیست که همهء آنها برای این کارشان یک یا چند دلیل مشترک داشته باشند. در ضمن ، در فصل قبل گفتیم که به طور کلّی ادلهء این افراد را می توان به دو گروه کلّی تقسیم کرد … می توان ابتدا به تاریخچهء این ادلّه پرداخت ، آنها را بر اساسِ اینکه در کدامیک از آن دو دستهء ذکر شده جا دارند تقسیم و مطرح کرد ، و خلاصه در باب این قبیل مسائل می توان مطالب زیادی گفت و کلام را بر آنها مبتنی ساخت و ارائه کرد ، أمّا برای پرهیز از اطالهء کلام ( و به قول اهل ادب : اجتناب از إطنابِ مُمِلّ ) از همین ابتدا ، و البتّه به تدریج ، وارد اصل دلایل مخالفان می شویم و ان شاء الله در ضمن بیان و نقد هر دلیل مطالب دیگری نیز معلوم می شود. فَنَقول مُتَوَکِّلاً عَلَی اللهِ سُبحانَه وَ مُتَوَسّلاً بِنَبیّه وَ أَوصیاءِ نَبیّه صلوات الله علیهم أجمعین :

اشکال اوّل ) اوّلین اشکالی که گاه مطرح می شود این است که فلسفه مشتمل بر عقاید باطل و کفرآمیز است. عقایدی مثل جبر ، لزوم سنخیّت بین علّة و معلول ، قِدَمِ عالَم ، وحدت وجود و مانند آن. این عقاید با گزاره های مطرح شده در قرآن و روایات منافات دارند.

نقد : اوّلاً : همهء مطالبی که در فلسفه مطرح می شود از این قبیل نیستند. در فلسفه دهها مسأله مورد بحث قرار می گیرد که بیشتر آنها مشکل تعارض با قرآن و روایات را ندارند. پس نمی توان با ابطال این مسائل ( که درصدی از فلسفه را در بر می گیرند ) حکم به بطلان کلّ فلسفه کرد.

ثانیاً : وقتی مسأله ای فلسفی طرح می شود ( مثلاً اینکه آیا بین علّت و معلول باید سنخیّت باشد یا نه ؟ ) دو حالت پیش می آید : یا عقل در مورد آن جواب قطعی ای دارد یا نه. اگر عقل جوابی قطعی داد یا در منابع اسلام ( = قرآن و روایات معتبر ) هم این مسأله مطرح و به آن جواب قطعی ای داده شده یا نه. از طرف دیگر مخالفین فلسفه یا معتقدند در قرآن و روایات معتبر ، گزاره ای که نادرست باشد وجود ندارد و یا چنین اعتقادی ندارند ، یعنی معتقدند آنچه در نصوص قرآن و روایات معتبر با بیانی قاطعانه مطرح شده ممکن است اشتباه باشد. پس همان طور که ملاحظه می کنید چندین حالت قابل فرض است که ما برای سهولت کار خلاصه ای از آنها را ذکر می کنیم :

 ۱ ) عقل در مورد این مسأله ساکت است و به جواب قطعی ای نرسیده.

۲ ) عقل جوابی قطعی به مسأله داده + این جواب با نصوص اسلام منافات ندارد.

۳ ) عقل جوابی قطعی به مسأله داده + این جواب با نصوص اسلام منافات قطعی دارد و به هیچ وجه قابل جمع نیستند + مخالف فلسفه به مصون از خطا بودنِ نصوص قرآن و کلام پیامبر و اوصیاء ایشان علیهم السلام معتقد نیست.

۴ ) عقل جوابی قطعی به مسأله داده + این جواب با نصوص اسلام منافات قطعی دارد و به هیچ وجه قابل جمع نیستند + مخالف فلسفه به مصون از خطا بودنِ نصوص قرآن و کلام پیامبر و اوصیاء ایشان علیهم السلام معتقد است.

مشکل ، فقط در حالت چهارم پیش می آید و حسّاسیّتِ بسیاری از دوستان مخالف نیز به همین جهت است ، چون از طرفی – به حقّ – معتقد به درستی نصوص اسلام اند و از طرف دیگر می بینند در فلسفه مسائلی مطرح شده که به هیچ وجه با این نصوص قابل جمع نیستند.

راه حلّ بسیار آسان است ! هیچ فیلسوفی ادّعا نمی کند فلسفه یک علم ایستا و غیر قابل تغییر است. هدف غائی فیلسوف و کمالِ مطلوب او این است که ببیند عقل با کنکاشی که می کند ، در مورد مسائل مطرح شده در این علم ، به چه جوابی می رسد. فرض کنید می گوید حکم عقل این است که باید بین علّت و معلول سنخیّت باشد. اگر نتواند بر حرف خود برهان اقامه کند و آن را از این طریق اثبات کند ، نمی تواند جوابی که به این مسأله داده را یک جواب علمی تلقّی کند و هر فیلسوف فاضلی نیز پاسخ او را ، حدّاکثر ، یک فرضیه و نه گزاره ای علمی تلقّی خواهد کرد. فرض کنید فیلسوفی ادّعا کند که عقل ، حکم به لزوم سنخیّت بین علت و معلول می کند. حال از جناب مخالف می پرسیم شما چه می گویید ؟ از طرفی شما معتقدید حکم به لزوم سنخیّت با نصوص اسلام منافات قطعی دارد. از طرف دیگر معتقد به مطابقت این نصوص با واقع هستید. واقعیّت هم که یکی بیشتر نیست ، پس یا این جواب درست است یا آن جواب. حال ، از ایشان می پرسیم شما که با این نتیجه گیری ( = لزوم سنخیّت ) مخالفید ، آیا معتقدید این نتیجه گیری در عین برهانی بودن اشتباه است ؟ یعنی معتقدید هم موادّ استدلال این فیلسوف درست است و هم شکل آن ، و در عین حال نتیجه ای که از این استدلالِ « همه چی تمام » گرفته شده اشتباه است ؟ قطعاً قائل به چنین چیزی نیستید ؛ چنین دیدگاهی به منزلهء هدم اساس علم و زیر سؤال رفتن هر اعتقادی است. پس باید معتقد باشید که این فیلسوف ، به دلیل اشتباه در استدلالش نتیجهء اشتباه گرفته است ، ؛ و این اشتباه یا در شکل استدلال بوده و یا در موادّش و یا در هر دو. خُب ، بسم الله ! اشکال را بیان کنید ! همهء فلاسفهء منصفِ عالَم از نقد شما استقبال خواهند کرد و ارواح فلاسفهء پیشین هم شما را دعا خواهند نمود ! هیچ کس بجز کسی که گرفتار ظلمت جهل است ، در برابر برهان مقاومت نمی کند. و هیچ فیلسوف منصفی بر رأیی که شما به صورت منطقی ابطالش کنید پافشاری نخواهد کرد. به همین دلیل است که در بین فلاسفه ، در مسائل متعدّد فلسفی ، اختلاف نظر و تبدّل رأی به وجود می آید ؛ عده ای همچون کِندی ( چهرهء شاخص فلسفه ، مشهور به « فیلسوف عرب » و کسی که قفطی در « تاریخ الحکماء » در مورد او می گوید که در بین مسلمین [ تا آن زمان ] کسی که از غایتِ مهارت در علوم فلسفه مستحقّ اسم فیلسوف باشد بجز کندی یافت نشده ، و شبیه به این کلام را نیز در مورد او ، قاضی صاعد اندلسی در « التعریف بطبقات الأُمَم » گفته ) ، بر خلاف نظر بسیاری از فلاسفهء دیگر ، قائل به حدوث عالَم شده اند و بر آن استدلال کرده اند ، عده ای ، مثل میرداماد قول به اصالة الوجود را نپذیرفته و بر صحّت رأیی دیگر اقامهء دلیل کرده اند و بعضی دیگر ، مانند فیلسوف معاصر ما ، قول به ثبوت « هیولی » را غیر قابل قبول دانسته اند. و این قبیل اختلاف نظرها در بسیاری از مسائل مهمّ فلسفی دیگر نیز وجود دارد.

چند نکتهء دیگر در این زمینه مانده که ان شاء الله در فصل بعد آنها را ذکر خواهیم کرد.

گذاشتن پاسخ