سؤالی در مورد سیرهء حاج سید کاظم مجاب رضوان الله علیه

mojab - Copy 2

سؤال : بنده با جسارت تمام چند سؤال در مورد آقای حاج سید کاظم مجاب رحمة الله علیه مطرح می کنم. لازم است قبل از آن بگویم که به هیچ وجه قصد جسارت به محضر این سید جلیل القدر را ندارم ، اما من در جمع هایی هستم که شاید خود به خود برای انسان چنین شبهاتی را پیش بیاورند که :

واقعا فایدهء امثال سید مجاب برای جامعه چیست ؟ در جامعهء اسلامی ای با این همه مشکلات و مسایل آیا شایسته است کسی گوشهء عزلت گزیده و به جامعه کاری نداشته باشد ؟ نه درسی نه بحثی نه مدرسه ای نه … ! نهایتاً منبری و همنشینی با افرادی محدود … . در جامعهء روحانیت این همه کمبودها و کاستی ها هست ، انقلاب اسلامی با این همه فراز و نشیب قریب به سی سال از عمر خود گذرانده است ، انسانها در سرتاسر کشور در وضع ناملایمی از جهت علم و آگاهیهای ضروری به سر می برند ، آمریکا به فکر سلطه یافتن بر جهان است ، اوضاع عراق ، آشفته ، سوریه و یمن و بحرین و مصر و عربستان ، نابسامان است ، و باز هم بعضی افراد در کنج عزلت به سر می برند ! آیا تکلیفی متوجه این گونه افراد نیست ؟ (۳۶/۴/۲۹)

جواب : مطرح کردن این قبیل سؤالات بسیار مفید و بلکه لازم است. پرسش ، کلید گنجهای دانش است. و امّا در مورد آنچه در این سؤال فرموده اید :

أوّلاً : متأسفانه در بسیاری از ادوار تاریخ ، از جمله دوران ما ، بعضی از ادّعاها به عنوان حقایق مسلّم فرض می شوند ، و در تحلیل ها ، ارزش گذاری ها و مانند آن ، به عنوان پیش-فرض در نظر گرفته می شوند ، در حالی که در واقع ، یا از اصل نادرستند و یا کلّیّت ندارند. مثلاً وقتی این سؤال پرسیده می شود که « عزلت بهتر است یا حضور در اجتماع ؟ » ، می بینی که بیشتر افراد می گویند : « مسلّم است که حضور بهتر است ! » گویا کسی به خود اجازه نمی دهد این ادّعاها را مورد سؤال و تشکیک قرار دهد ! وظیفهء یک فقیه این است که اسلام را آن گونه که هست بفهمد و بیان کند نه بر اساس مشهورات زمانه. در اسلام ، هم امام حسین را داریم و هم امام جعفر صادق را علیهما السلام ( در زمان امام جعفر صادق علیه السلام هم دائم به ایشان خرده می گرفتند که اهل جهاد و اقدام نیستی و … ! ) در بین اصحاب انبیاء و اهل بیت علیهم السلام هم شبیه همین تفاوت را می توان دید ( مثلاً ابوذر را مقایسه کنید با سلمان رضوان الله علیهما ). حتّی گاهی در طول زندگی یک نفر از این بزرگان ، حالات مختلف دیده می شود ؛ گاه ، حضور ، و بعد ، عزلت ( مثل حضرت ابراهیم علیه السلام ) ، و گاه ، عزلت ، و بعد ، حضور ( مثل پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله ). هر کس ، در هر زمان ، وظیفه ای دارد و باید بر اساس آن وظیفه عمل کند ، و کسی که به درستی عمل کند ، برکتش و نفعش به دیگران هم خواهد رسید ، اگرچه خودش در کنج عزلت و خلوت باشد.

بر در میکده رندان قلندر باشند

که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

و بر عکس ، اگر کسی بی مورد ، و مثلاً بر اساس « احساس تکلیف » های کاذب ، اقدام به اموری کند ، چه بسا ضررش بیشتر از نفعش باشد ؛ همچنانکه می بینیم … .

ثانیاً : از کسی مثل آقای مُجاب رضوان الله علیه چه توقّعی بیشتر از آنچه کرد می توان داشت ؟! سیّدی بود جلیل القدر که از سه سالگی نابینا شده بود. پدر ایشان که از اولیاء الله بود تشخیص داد که بهترین کار با توجه به وضعیّت او این است که اهل منبر و خطیب شود. به زودی تبدیل شد به یکی از بهترین سخنرانان که با نفس گرم و صدق باطنش علاوه بر معلوماتی که در اختیار مخاطبین می گذاشت ، نفوس مستعدّة را تحت تأثیر قرار می داد. در زمینهء علمی هم ، با وجود نابینایی ، دروس فقه و اصول را تا عالی ترین درجات ادامه داد و به اجتهاد بسیار نزدیک شد ، یعنی سطحی که بیشتر طلّاب از رسیدن به آن باز می مانند. در ادبیات فوق العاده بود و اشعاری به عربی و فارسی دارد ( بخشی از اشعار فارسی ایشان ، با عنوان « دیوان قُدسی » چاپ شده است ). بعضی از دروس را نیز به طلّاب تدریس می کرد. در مسائل سیاسی هم در حدّ خود ، اهل خبر بود و تا حدودی دخالت داشت. وجود و حضور او برای اهل محلّ و اهل شهر و … مایهء برکت ، و دیدنش موجب یاد خدا و آرامش بود. در عین حال ، اهل تهجّد و ذکر و توسّل بود. آیا همینها ، برای مفید بودن یک انسان کافی نیست ؟

گذاشتن پاسخ