حضرت سلیمان علیه السلام ( بخش چهارم )

[ خلاصه گفتار در شب شنبه ۱۲ ذو الحجة ۱۴۳۶ = ۱۳۹۴/۷/۴ ]

در جلسات قبل عرض شد که یکی از أعمال صالحه ای که آثار و برکات زیادی دارد ، یاد انبیاء و اولیاء علیهم السلام و ذکر فضائل و مناقب آنهاست. به همین مناسبت و به دلایل دیگر شروع کردیم به ذکر آیات و بعضی از روایاتی که در ارتباط با حضرت سلیمان علی نبیّنا و آله و علیه السلام وجود دارد. و الحمد لله تا به حال موفّق شدیم سه جلسه را در این ارتباط صحبت کنیم و نکاتی را در این مورد عرض کنیم.

تا اینجا نکاتی که عرض شده یکی یک نگاه کلّی به آیاتی بود که در مورد حضرت سلیمان هست و گفتیم در قرآن ۵۵ آیه به صورت خاصّ قضایای حضرت سلیمان را بیان کرده و این ۵۵ آیه در ۷ سوره از سور قرآن آمده است. نکتهء دوم در مورد پدر بزرگوار حضرت سلیمان بود یعنی حضرت داوود صلوات الله علیه. نکتهء سوم در مورد قضیهء قضاوت حضرت سلیمان بود که در زمان خود حضرت داوود اتّفاق افتاده بود و مفصّل بیان شد. نکتهء چهارم ، ماجرای حضرت سلیمان و مورچگان بود. و نکتهء پنجم ، قضیهء حضرت سلیمان و هدهد و مکلهء سَبَأ بود. از آنجا که آیاتی که مربوط به این ماجرا هست ، تعدادش زیاد است ، جلسهء قبل کلّ آن ماجرا را خیلی إجمالی ، شبیه مقتل خوانی ! ، گفتیم ، و بنا شد چند نکته که در این داستان هست را در این جلسه عرض کنیم.

گفتیم که هدهد به حضرت سلیمان گفت در سَبَأ یک قومی هستند که به جای خدا ، بر خورشید سجده می کنند. پادشاه اینها یک زنی است که تخت سلطنتی عظیمی دارد « لَها عَرشٌ عَظیم ». حضرت سلیمان آنها را تهدید کردند و خلاصه قرار شد ملکهء سَبَأ و اطرافیانش با حالت تسلیم بیایند خدمت حضرت سلیمان.

« قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتيني‏ بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني‏ مُسْلِمين »

حضرت سلیمان به بزرگانی که اطرافش بودند فرمود : چه کسی قبل از اینکه بلقیس و اطرافیانش به اینجا برسند ،  تخت سلطنتی او را برای من اینجا می آورد ، کدامیک از شما می تواند یک همچین کاری را بکند ؟ گفتیم که بعضی از مفسّرین فرموده اند حضرت می خواستند یک کار إعجاز گونه را به ملکهء سَبَأ نشان دهند.

« قالَ عِفْريتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمين »

ابتداءً یکی از جنیان نیرومند ، در جلسهء قبل گفتیم عفریت تقریباً به معنای نُخبه است ! یک جنّ نخبه ای عرض کرد من قبل از اینکه از جایت بلند شوی آن تخت را برایت حاضر می کنم. من این توانایی را دارم که ظرف مثلاً چند ساعت آن را إحضار کنم.

« قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك »

أمّا کسی که بهره ای از علم کتاب داشت ، به حضرت سلیمان عرض کرد من آن تخت را قبل از اینکه تو چشم به هم بزنی اینجا می آورم. و یک مرتبه دیدند عرش بلقیس آنجا حاضر است.

اینها را جلسهء قبل مفصّل ذکر کردیم.

اینجا دو سؤال هست که ان شاء الله در این جلسه بنا داریم به آنها پاسخ دهیم ؛ سؤال اوّل : این شخصی که به تعبیر قرآن « عِندَهُ علمٌ مِنَ الکِتاب » ، بهره ای از علم کتاب داشت ، و توانست آن کار خارق العاده را انجام دهد ، چه کسی بوده ؟ ، سؤال دوم : این شخص چطور آن کار را انجام داده ؟ آیا می توانیم در مورد کیفیّت کارش چیزی بدانیم اگرچه إجمالا ، یا مثل بسیاری از معجزات و کرامات ، از کیفیّت وقوعشان چیزی نمی دانیم ؟

أمّا سؤال اوّل ؛ اینکه این آقا چه کسی بوده ؟ از روایات و تواریخ معلوم می شود که ایشان همان « آصف بن برخیا » ی معروف است. طبق نقل مسعودی در « إثبات الوصیّة » ، جناب آصف بن برخیا ، پسر عمو و وصیّ و داماد حضرت سلیمان بوده و در آن وقتی که آن ماجرا اتّفاق افتاده کاتب حضرت سلیمان بوده است. حالا اینکه آیا پسر عموی حضرت سلیمان بوده یا پسر خاله اش ، و آیا داماد ایشان بوده یا نه ؟ ، اینها باید تحقیق شود. امّا شأن بالای جناب آصف جزء قطعیّات است ، و اضافه بر همین آیه ای که مورد بحث ماست و خود خدای متعال می فرماید « عنده علم من الکتاب » و این کرامت را از ایشان نقل می کند ، در روایات هم از ایشان به عظمت یاد شده. من به عنوان نمونه یک روایت را در اینجا نقل می کنم. مرحوم کلینی رضوان الله علیه در کافی یک بابی را درست کرده که عنوانش این است « باب في أن الأئمة بمن يُشبِهون ممن مضى و كراهية القول فيهم بالنبوة » موضوع کلّی روایات این باب دو چیز است ؛ یکی اینکه ائمّة علیهم السلام شبیه چه افرادی از پیشینیان هستند ؟ ، و دوم : اینکه نباید آنها را پیامبر دانست. ( کراهة که در عنوان باب آمده به معنای عدم جواز و حرمت است ، نه کراهتی که الآن مصطلح است. ) روایت اوّل این باب که سندش هم صحیح است از حمران بن أعین نقل شده. حمران بن أعین می گوید : به امام محمّد باقر علیه السلام عرض کردم ائمّة چه جایگاهی دارند ؟ ، حضرت فرمود : « مثل ذي القرنين و صاحب سليمان و صاحب موسى عليهم السلام. » جایگاه امام مثل جایگاه ذو القرنین و آصف بن برخیا و یوشع بن نون است. خُب جایگاه با عظمت امام معلوم است. از این روایت معلوم می شود که جایگاه و شأن و مقام آصف بن برخیا شبیه جایگاه امام علیه السلام است.

تا اینجا به سؤال اوّل پاسخ دادیم ، یعنی اینکه این شخصی که خدای تبارک و تعالی در مورد او فرمود : « عنده علم من الکتاب » چه کسی است.

و امّا سؤال دوم : آصف بن برخیا چگونه این کار خارق العاده را کرد ؟

از مسلّمات است که حضرت سیّد الأنبیاء محمّد بن عبد الله صلّی الله علیه و آله و سلّم قضیهء شهادت امام حسین علیه السلام را می دانسته اند. این مطلب در روایات متعدّدی آمده. تعدادی از این روایات را مرحوم ابن قولویه رضوان الله علیه – که چند جلسه قبل ذکر خیری از ایشان کردیم و عرض کردیم که قبر مطهّرشان در همین قم کنار خیابان ارم است – در کتاب « کامل الزیارات » نقل کرده است. در یکی از این روایات أبو بصير از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود : یک وقتی که امام حسین علیه السلام بچه بود و در محضر رسول خدا مشغول بازی بودند ، جبرئیل علیه السلام خدمت پیامبر رسید و به ایشان خبر داد که در آینده امّت او امام حسین را به شهادت خواهند رساند. « فجزع رسول الله صلّی الله علیه و آله » حضرت بسیار ناراحت شدند و اظهار ناراحتی کردند. جبرئیل عرض کرد : می خواهید آن تربتی را که حسین بر روی آن به شهادت می رسد به شما نشان دهم ؟ ، « فخسف ما بين مجلس رسول الله صلّی الله علیه و آله إلى المكان الذي قتل فيه الحسين علیه السلام حتى التقتا القطعتان » آن وقت حضرت احتمالاً در مدینه بوده اند. فاصلهء مابین مدینه و کربلا به تعبیر روایت فرو رفت ، تا اینکه آنجایی که رسول الله نشسته بودند با آن سرزمینی که امام حسین بر روی آن به شهادت رسید پیش هم قرار گرفتند.

« فأخذ منها » رسول خدا یا جبرئیل قدری از آن تربت برداشتند

« و دحيت في أسرع من طرفة عين » در کمتر از یک چشم به هم زدن ، آن فاصله ای که میان آن دو محل بود به حال سابقش برگشت. « دحیت » یعنی پهن شد و گسترش پیدا کرد ، و روز « دحو الأرض » را هم به همین دلیل دحو الارض می گویند ، یعنی روزی که زمین در آن روز گسترش پیدا کرد.

در ادامهء روایت ، امام جعفر صادق سلام الله علیه می فرماید : « و كذلك صنع صاحب سليمان » صاحب حضرت سلیمان ، آصف بن برخیا ، هم به همین صورت عمل کرد. چه کرد ؟

« تكلّم باسم الله الأعظم » تکلّم کرد به اسم اعظم خدا.

« فخسف ما بين سرير سليمان و بين العرش من سُهولة الأرض و حُزونتها حتى التقت القطعتان »

آصف این کار را که کرد ، آن فاصله ای که بین سلیمان و عرش بلقیس بود ، با وجود همهء پستی ها و بلندی هایش ، فرو رفت ، تا اینکه دو قطعه زمین کنار هم قرار گرفتند

« فاجترّ العرش »

آن وقت تخت سلطنتی مکلهء سَبَأ را کشید و آن را گذاشت در محضر حضرت سلیمان. ( « إجتَرَّ الشیء » یعنی « جَذَبَه ». )

بعد امام جعفر صادق علیه السلام فرمود :  « قال سليمان : يخيّل إليّ أنه خرج من تحت سريري ! » حضرت سلیمان گفته بود : این قدر این قضیه ناگهانی و عجیب بود که خیال کردیم عرش بلقیس از زیر تخت خود من بیرون آمد !

بعد حضرت صادق فرمود : « و دحيت في أسرع من طرفة العين. » در کمتر از چشم به هم زدنی زمین به حالت سابق برگشت و گسترده شد.

در اینجا ممکن است سؤالهایی به ذهن برسد ؛ مثلاً اینکه فرض کنید در آن فاصله ، یعنی فاصلهء بین مدینه و کربلا یا فاصلهء بین حضرت سلیمان و سرزمین سبأ ، موجوداتی بوده باشند ، بالأخره در آن فاصله شهرها و روستاهایی هست ، حیواناتی زندگی می کنند ، آیا وقتی زمین فرورفت ، اینها هم متوجّه شدند ؟ آیا این فرو رفتن زمین تأثیری بر خانه های آنها ، تأثیری بر کوهها و درختهایی که در آن فاصله بودند نگذاشت ؟ این مسأله در مورد « طیّ الأرض » هم هست ، طیّ الأرض انواعی دارد ، برای افرادی که سطحشان خیلی بالا نیست ، موکّلین یا جنّیان آنها را منتقل می کنند ، امّا برای معصومین و کمّلین ، زمین زیر پای آنها در هم پیچیده می شود. این سؤال در آنجا هم مطرح می شود. فرض کنید ولیّی از اولیاء خدا از قم با طیّ الأرض به نجف اشرف منتقل می شود ، آن هم به همین طریق که عرض شد ، یعنی زمین برای او در هم پیچیده می شود ، طوری که وقتی یک قدم از زمین قم بر می دارد ، پایش را در نجف بر زمین می گذارد. حال سؤال این است که اگر این طور باشد ، تکلیف زمینهایی که بین قم و نجف است چه می شود ؟ جواب این است که همهء این استبعادها به خاطر کمیِ علم است. آگاهی ما از طبیعت و ماده و مسائلی از این قبیل بسیار بسیار کم است. الآن در علم فیزیک نظریه هایی وجود دارد که این قبیل چیزها ، مثل درهم پیچیده شدن زمین و مانند آن ، را بسیار به ذهن نزدیک می کند. یعنی چیزهایی که جاهلان روشنفکرنما تا چند سال قبل افسانه فرض می کردند ، الآن در خودِ علم تجربی جزء مسائل قابل بحث حساب می شوند. توضیح بیشتر در این مورد از حوصلهء این مجلس خارج است و اگر لازم شد در جایی دیگر به صورت مستقلّ عرض خواهد شد. خلاصه اینکه ، انّ الله علی کلّ شیء قدیر.

گذاشتن پاسخ