حضرت سلیمان علیه السلام ( بخش اول )

[ خلاصه گفتار در شب شنبه ۲۰ ذوالقعدة ۱۴۳۶ = ۱۳۹۴/۶/۱۳ ]

اینکه قرائت قرآن و تدبّر در آیات قرآن ، برکات زیادی دارد مطلبی است که هم در خودِ قرآن ذکر شده و هم در روایات متعدّدی بیان شده و هم تجربه نشان داده است و اصلاً جای شکّ و تردید نیست.

یکی از دلایلی که قراءة قرآن این همه برکات دارد ، ظاهراً این است که در قرآن ، از انبیاء و اولیاء بسیار یاد شده. و وقتی کسی قرآن می خواند ، مثل این است که با این افراد همنشین شده است. و معلوم است که همنشینی با این افراد چه تأثیری در نورانی شدن نفس دارد. به قول آن شاعر معاصر : « یک نَفَس با ما نشستی خانه بوی گُل گرفت  » !

خیلی جالب است که مدّتی قبل ، در کتابی که معروف است حاصل گفتارهایی از شمس تبریزی است ، مطلبی در این مورد دیدم. من البتّه شمس را نمی شناسم و اصلاً نمی دانم آدم خوبی بوده یا نه. ما در مقابل هیچ کس جز خدای متعال و معصومین علیهم السلام خضوع نمی کنیم و تعبّد نداریم. امّا انصافاً در کتابی که به عنوان « مقالات شمس » شناخته می شود ، جسته و گریخته مطالب دقیقی دیده می شود.

من کلام ایشان ، که مرتبط با مطلبی است که عرض کردم ، را می خوانم تا ببینیم چه گفته است ؛ می گوید : « لا شکّ ، با هر چه نشینی و با هر چه باشی ، خوی او گیری » یعنی با هر چیزی که همنشین شوی و همراهی کنی شباهتی به آن پیدا می کنی. بعد مثال می زند :  « در کَه [ منظورش سبزه ای است که پژمرده شده است ] نگری ، در تو پَخسیدگی [ یعنی پژمردگی ] درآید. در سبزه و گُل نگری ، تازگی درآید. زیرا همنشین ، تو را در عالَم خویشتن کشد. » همنشین ، به صورت طبیعی تو را وارد عالَم خودش می کند. بعد یک مثال دیگر می زند که همین مطلبی است که من عرض کردم ؛ می گوید : « و از این روست که قرآن خواندن دل را صاف می کند. زیرا انبیاء یاد کنی و احوالِ ایشان ، صورتِ انبیاء بر روحِ تو جمع شود و همنشین شود. » وقتی قرآن می خوانی ، در قرآن از انبیاء یاد شده و ماجراهای انبیاء بیان شده ، این ذکری که از انبیاء می شود ، در نفس قاری قرآن ، البتّه آن قاری ای که حواسش به آنچه می خواند هست ، تأثیر می گذارد و مانند این است که با انبیاء علیهم السلام همنشین بوده است.

همهء آنچه گفتیم ، یکی از فوائد یاد انبیاء علیهم السلام است ، و به قول مرحوم اُزری در آن قصیدهء معروفش « و علی هذه فقِس ما سواها ».

به همین مناسبت ، به ذهنم رسید که در این جلسه و جلسهء بعد کمی در مورد یکی همان پیامبران عظیم الشأن ؛ یعنی حضرت سلیمان علیه السلام ، صحبت کنیم. اینکه چرا از بین این همه پیامبر ایشان را انتخاب کرده ایم ؟! ، دلایلی دارد که اگر لازم شد عرض خواهم کرد.

در مورد حضرت سلیمان علیه السلام ، از آنجا که یکی از شخصیّتهای معروف تاریخ است ، مطلب زیاد گفته شده. از جمله در بخشی از عهد عتیق که معروف هست به أسفار ملوک ، مفصّل در مورد حضرت سلیمان علیه السلام مطالبی هست و همینطور در روایات نقل شده از رسول خدا و أئمّة علیهم السلام. أمّا متأسفانه بیشتر این نقلها معتبر نیستند و بسیاری از آنها از مقولهء اسرائیلیّات هستند. مثلاً همان بسیاری از آنچه در أسفار ملوک عهد عتیق در مورد حضرت سلیمان سلام الله علیه گفته شده ، مطالب عجیب و غریب و دروغهای شاخداری است که ارزش گفتن روی منبر را ندارند.

به هر حال ، مطالبی که عرض خواهم کرد ، بر مبنای آن چیزهایی است که در قرآن ذکر شده و البتّه گاهی هم اشاره به بعضی از روایات معتبر خواهم کرد. این مطالب را من در ضمن چند نکته عرض خواهم کرد :

نکتهء اوّل : هر جا که در قرآن از پیامبران یاد شده ، طبیعتاً حضرت سلیمان علیه السلام هم یکی از مصادیق آن است ، امّا به صورت خاصّ ، در هفت سوره از سُوَر قرآن ، از ایشان اسم برده شده است ؛ بقرة ، نساء ، أنعام ، أنبیاء ، نمل ، سبأ و ص. در این هفت سورة آن طور که من دیدم ، ۵۵ آیة مربوط به حضرت سلیمان علیه السلام است. البتّه در بعضی از سور کمتر و در بعضی بیشتر ؛ مثلاً آیات مربوط به حضرت سلیمان علیه السلام در سورهء أنعام یک آیة است و در سورهء نمل ۳۰ تاست.

نکتهء دوم : این است که پدر حضرت سلیمان ، حضرت داوود علیه السلام بود که ایشان هم بعضی از ماجراهایش در قرآن ذکر شده است. خدای متعال در سورهء ص ( آیهء ۳۰ ) می فرماید : « وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمان ». در مورد ایشان هم مطلب زیاد هست ؛ از جمله اینکه خدای متعال در سورهء ص می فرماید به او گفتیم : « يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ … » الخ. یعنی حضرت داوود خلیفهء خدا بر روی زمین بود و به امر خدا به قضاوت بین مردم می پرداخت. یا در سورهء انبیاء می فرماید : « وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْر » وقتی حضرت داوود به تسبیح می پرداخت ، کوهها و پرندگان با او همراهی می کردند. حضرت سلیمان ، فرزند یک چنین پیامبر عظیم الشأنی است.

نکتهء سوم : ماجرایی است که در سورهء أنبیاء ذکر شده. یک قضیه ای در سورهء أنبیاء ( آیات ۷۸ و ۷۹ ) ذکر شده که در زمان حضرت داوود علیه السلام اتّفاق افتاده است.

قضیه از این قرار بود که یک وقتی دو نفر به حضرت داوود علیه السلام رجوع کردند تا بین آنها حکم کند. مسأله شان این بود که گوسفندهای یکی از آن دو نفر ، شبانه وارد زمین نفر دوم شده بودند و محصول زراعت او را خورده بودند. حالا به حضرت داوود رجوع کردند که حکم کند که در این مورد تکلیف چیست. حضرت سلیمان هم از قضیه مطّلع شدند ( در بعضی از نقلها هست که خود حضرت سلیمان در آن مجلس حاضر بودند و در نقل دیگری چنین آمده که در راه با آن دو نفر برخورد کردند و از ماجرا با خبر شدند ). در روایت معتبری از امام محمد باقر صلوات الله علیه نقل شده که فرمودند : « لم يحكما ، » هنوز حکمی در این مورد صادر نکرده بودند ، نه حضرت داوود و نه حضرت سلیمان ، « إنّما كانا يتناظران » مشغول مناظره و بحث در مورد این قضیه بودند . در بعضی از نسخ این روایت آمده « إنما كانا ينتظران » یعنی منتظر بودند که ظاهراً یعنی منتظر وحی بودند. به هر حال هنوز حکمی صادر نکرده بودند. در اینجا خدای متعال می فرماید : « فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ » ما قضاوت حقّ را در این مورد به سلیمان فهماندیم. حضرت داوود – همان طور که گفتیم – خلیفهء خدا بر روی زمین بود و در همین جا هم بعد از ذکر « ففهّمناها سلیمان » می فرماید « وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً » « ما به هر دوی آنها حُکم و علم عطا کردیم » و بعدش هم یک فضیلتی از فضائل حضرت داوود را ذکر می کند « وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ » که قبلاً معنایش را ذکر کردیم ، امّا در این مورد ، می فرماید ما حرف حقّ و قضاوت حقّ را به سلیمان فهماندیم. چه حکمتی در کار بوده که در اینجا ، تشخیص حضرت سلیمان مقدّم بر تشخیص حضرت داوود شد ؟ شاید این به خاطر آن بوده که برتری حضرت سلیمان علیه السلام نسبت به افراد دیگری که احتمال می رفته جانشین حضرت داوود علیه السلام باشند ، معلوم شود.

خُب ، حالا ببینیم ، حکمی که حضرت سلیمان علیه السلام کردند و خدای متعال فهم آن را به ایشان عطا فرموده بود ، چه بوده ؟

أحمد بن عمر حلبي ، یکی از اصحاب موثّق امام موسی بن جعفر علیهما السلام می گوید : از امام موسای کاظم در مورد این آیه پرسیدم ، ایشان فرمود : « كان حكم داود عليه السلام رقاب الغنم » حکمی که حضرت داوود علیه السلام می خواستند بکنند این بود که شخصی که صاحب گوسفندان بوده و گوسفندانش شبانه رفته اند و زراعت طرف مقابل را خورده اند ، باید گوسفندانش را به آن شخص صاحب زمین بدهد و گوسفندانش مال او باشند. « و الذي فهم الله عزّ و جلّ سليمان عليه السلام أن حكم لصاحب الحرث باللبن والصوف ذلك العام كله » امّا حکم حضرت سلیمان این بود که نه ، گوسفندها همچنان مال شخص اوّل باشند ، امّا در آن سال ، شیر این گوسفندها و پشمشان از آن صاحب زمین باشد. این آن حکمی بود که خدای متعال به حضرت سلیمان تفهیم کرد.

گذاشتن پاسخ