حجاب مفهومی نخواهد داشت مادامی که . . . (برداشت اول)

ava 5

مادام که تلقی ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده…
مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع ،
در حد زندگی تکراری و مداربسته ، در حد خوشی ها و سرگرمی ها ،
در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن و تماشاچی بودن خلاصه شده…
مادام که زندگی جز نمایش و بازی ، باری ندارد ، ناچار سنگینی حجاب طبیعی است، مگر
اینکه با شعار ها همراه شوی و یا در جو روشنفکری قرار بگیری و یا بخواهی به گونه ای
دیگر به نمایش بپردازی ، یا بخواهند با تعریف و تشویق آماده ات سازند.
مادامی که تلقی ما از خویشتن عوض نشود ، حجاب هیچ مفهومی نخواهد داشت
و چیزی جز کفن سیاه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگی و نابودی شادی ها ،
عنوان نخواهد گرفت.
و هزار عذر خواهی داشت که خودت را از آن برَهانی و آزاد کنی:
که پاکی زن در لباسش نیست ، چادری ها لجن و کثیفِ بیشماره اند.
که من که پاکم چه منتم به خاکه.
که من راه خودم را میروم ، چشمشان کور نگاه نکنند.
که نمایش زلف آبشاری من مشکلی ندارد… آدم باید دلش پاک باشه.
که چادر ، بیشتر مرد را کنجکاو و تحریک می کند.
که این مسائل در کشورهای دیگر کاملا حل شده است و دیگر مسئله ای نیست.
که روابط آزاد طبیعی است.
که محدودیت عقده می آورد و محدودیت سرکشی را می زاید.

و خلاصه هزار عذر و توجیه…و تازه اگر مجبور بشوی به خاطر ترسی و یا عشقی ،
حجاب بگیری تازه خود حجاب تو ، میشود بازی تو ! و چادر تو میشود متری چندک
و رنگش باید فلان و گلهایش باید بهمان باشند

و این است که همان انحراف در این شکل جلوه میکند و تو که هنوز نقش خودت را
عوض نکرده ای،در هر لباسی همان خواهی بود و همان بازی ها را خواهی داشت
و فقط با تنوع ها خودت را فریبخواهی داد و به ریش دیگران خواهی خندید…

ادامه دارد….

گذاشتن پاسخ