ریشهء اصلیِ عدم تبعیّت از خدای متعال ( 1 )

متن زیر بخش اوّل از خلاصهء گفتگویی است که با یکی از دوستان انجام شده است ؛ سوالی از طرف ایشان مطرح و گفتگو آغاز می شود … .

***

– به نظر شما ریشه اصلی ولایت گریزی و اطاعت نکردن از ولایت الهی و پیامبران و امامان چیست ؟ حسد؟ قدرت طلبی؟ دنیا طلبی؟ …

– علم نداشتن به چیزی که آنها دارند و راهی که آنها ما را به آن دعوت می کنند.

– خب انسانها میدانند که پیامبران و امامان از آنها عالم ترند ، با این وجود چرا زیر بار نمی روند ؟ یعنی مثلا زمان امام علی علیه السلام نمی دانستند ایشان از همه بهترند ؟ به نظر من ، این مسأله ریشهء روانی دارد. این طور نیست؟

– یک مثال : فرض کنیم آقای الف ، مرتکب گناه ب می شود ، و در ضمن ، از کسانی است که می داند که پیامبر از او عالم تر است و و وقتی می گوید : « فلان گناه فلان عاقبت را دارد » لابد درست می گوید ، چرا با وجود این علم ، مرتکب آن گناه می شود ؟ ، سؤال این است که آیا این علم او مثل علمش هست به لذّتی که در کوتاه مدت از آن گناه درک کرده و می کند ؟ منظورم این است که باید ببینیم علم چیست !

– الان شما به نظرم رفتید سمت اراده ، علم یک مرحله قبل از اراده است. چون دانستن را همه دارند ، ولی این علم و دانستن به عمل نمی رسد.

– علم مراتب و انواع مختلفی دارد. ‫یک سوال : علم یک بچهء نابالغ نسبت به غریزهء جنسی چه فرقی با علم یک انسان بالغ نسبت به این غریزه دارد ؟ این یک نمونه است از تفاوت در ماهیّت علم آدمها.

– بچه اصلا شناخت و علم ندارد.

– ‫می تواند در این زمینه علم ظاهری به دست بیارورد ، امّا آخرش این علمش مثل علمی که انسان بالغ به آن غریزه دارد نمی شود. وقتی انسان نورانیّت داشته باشد ( مثلا از طریق عمل به مقتضای فطرتش ) علمش با بقیه فرق می کند و راه درست را بهتر تشخیص می دهد. آن وقت یقینش بیشتر می شود. ‫علم هر چه به یقین نزدیکتر بشود ، بیشتر منشاء عمل می تواند باشد.

–  یعنی مثلا شما می فرمایید عمر و ابوبکر به این علت از امام علی علیه السلام پیروی نکردند ؟ یا حسادت و قدرت طلبی بود؟

من دنبال ریشه اصلی هستم ، از دیدگاه قرآن و روایات ؛ اینکه ولایت گریزی در عوامّ و خواصّ ریشه اصلیش چیست ؟

–  ‫من هم ریشهء اصلی را گفتم. اگر علم به حقیقت داشتند ، آیا اصلا جایی برای حسادت ، دنیا طلبی و … بود ؟! علم مثل آفتاب است ، همه چیز و همه جا را روشن می کند. البته اگر واقعا علم باشد و نه صرفا معلومات ذهنی.

– درست است ، شما از علمی که منجر به عمل و یقین می شود صحبت می کنید. امّا آیا علم ، حسادت را هم از بین می برد ؟

– بله ، علم همهء چیزهای زائد را از بین می برد ! فکر می کنید چرا اینقدر انبیاء و ائمه علیهم السلام روی علم تاکید می کردند ؟ البته علم واقعی ، که بدون نورانیّت قطعا به دست نمی آید.

– به این ترتیب در یک « دور » می افتیم  ؛ علم بدون نورانیّت نمی شود و نورانیت هم بدون علم نمی شود ! خُب چرا مردم نمی روند سراغ نورانیت و چرا در طول تاریخ نرفتند سراغ نورانیت و علم واقعی ؟

ریشهء این چیست ؟ هوای نفس؟ شیطان؟ … یا باز هم از کمبود علم است ؟

– بله هوای نفس ، اما خب هوای نفس را همهء انسانها تجربه می کنند ، پس چرا یکی می شود مثل حضرت سلمان و یک می شود مثل ابوبکر ؟ چه می شود که بعضیها می توانند از هوای نفس بگذرند و میلشان را به سمت چیزهای فوق العاده بهتری متمایل کنند ؟ آیا بدون علم می شود ؟

– خوب چرا نرفتند سراغ علم؟ چرا این انگیزه را نداشتند ؟ ریشهء این دنبالِ علم نرفتن چیست ؟ میدانید من می خواهم چه بگویم : به نظر من همه اینها در عقل ریشه دارد.

 – ‫یعنی چه ؟

– یعنی به جای اینکه عقل بر هوای نفس سوار باشد ، هوای نفس بر او سوار شده و دیگر عقل بی اختیار شده وهوای نفس کارهای خودش را خوب جلوه می دهد و عقلِ انسان را فریب می دهد. می رسد به جایی که به او می گویند : « فساد نکن » می گوید : « من دارم اصلاح می کنم ، فساد نمی کنم ».

من دارم فکر می کنم که آیا بدون علم هم می شود عقل را رشد داد یا نه ؟ مثلا اگر انسانی تمام عمرش در جنگل باشد

ولی عقل داشته باشه تا کجا می تواند بالا برود ؟ می تواند تا چه مرحله ای از قُرب به خدا را بالا برود ؟ با همان چیزهایی که در نهاد او قرار داده شده.

 آیا علم واقعی که به نظر شما ریشه این ولایت گریزی است همان عقل است یا این دو با هم فرق دارند ؟

– اینها را باید تعریف کنیم. من دقیقا نمیدانم منظور شما از عقل چیست.  اما فکر می کنم آن چیزی که شما به آن می گویید عقل ، علم را هم شامل می شود. یعنی درک از مسائل و پدیده ها و … و فهم آنها.

– عقل از دیدگاه من ابزاری است برای اندیشیدن و کنترل غرایز ؛ چیزی که نفس را « عِقال » می کند ، که نتیجهء این تعقّل می شود عبادت.

– این عقل که می خواهد نفس را عقال کند ، بر اساس کدام ملاک می فهمد که باید مثلا جلوی نفس را در فلان موقعیت بگیرد ؟ یا باید مثلا عبادت کند ؟

– شما بگویید. انسانی که در جنگل است از روی چه چیزی می فهمد ؟

– ‫از روی فطرت  ، « وَ ما أَدراکَ مَا الفِطرَة ؟! » ، علمِ نوری ، که حتی ممکن است به صورت یک حافظهء وراثتی به او منتقل شده باشد ‫، یا به هر وسیلهء دیگر.در راه خدا ، ملاک ، عمل به علم است.

– پس ما هم در وجودمان هم ابزار عقل را داریم و هم منبع علمی به اسم فطرت؟ یا فطرت صرفا یکسری تمایلات است ولی به سمت بعد معنوی ؟ به نظرم باید بیشتر بحث کنیم.

گذاشتن پاسخ